بخش اول/ سردار کوثری در آستانه برگزاری کنگره بزرگداشت شهدای روحانی:

مهم‌ترین عامل پیروزی جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس/ «منبرها» اصلی‌ترین رسانه انقلاب اسلامی هستند

فرمانده پیشکسوت لشکر محمد رسول‌الله‌ (ص) با بیان اینکه منابر اصلی‌ترین رسانه انقلاب اسلامی هستند، گفت: یکی از مهم‌ترین عوامل پیروزی ما در دفاع مقدس انگیزه الهی بود؛ انگیزه‌ای که برخاسته از کلام خداوند بود و توسط روحانی‌ها و طلبه‌ها در گردان‌ها تبیین و به آن عمل می‌شد.
کد خبر: ۵۲۴۱۷۶
تاریخ انتشار: ۰۲ خرداد ۱۴۰۱ - ۰۴:۲۲ - 23May 2022

تغییر رچیم عراق برای حمله به ایران/ دو عامل مهمی که استکبار برای حمله به ایران لحاظ نکردبه گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس، «محمداسماعیل کوثری» فرمانده لشکر محمد رسول‌الله (ص) در دوران دفاع مقدس و نماینده فعلی مردم تهران در مجلس شورای اسلامی در آستانه برگزاری کنگره بزرگداشت شهدای روحانی در گفت‌وگو با خبرنگار دفاع‌پرس به بیان نکات و خاطراتی پیرامون تبیین نقش روحانیت در دفاع مقدس پرداخت که در  ادامه مشروح آن را می‌خوانید:

با درود و سلام به ارواح شهدا و خصوصاً امام شهدا و شهدای روحانیت در هشت سال دفاع مقدس، باید عرض کنم که کلاً باید به این صورت موضوع را بیان کنیم که، چون در رأس انقلاب اسلامی یک روحانی بسیار عالیقدر یعنی حضرت امام (ره) و یاران ایشان که در اصل گردانندگان و برنامه‌ریزان و مجریان که باید بگوییم عمدتاً روحانی بودند، روحانی‌هایی که باید از نظر علمی هم بگوییم که سطح بسیار بالایی داشتند و افرادی که به ظاهر روحانی نبودند، اما باید بگوییم اخلاق و رفتار و بیان و علم آن‌ها بسیار بالا بود، لذا این بود که در اصل یک انقلاب به تمام معنا فرهنگی بود، آن هم با نگاه اسلام ناب محمدی، لذا در این رابطه باید بگوییم موقعی که جنگ هم بر ما تحمیل شد دو تا عامل را دشمن به لطف خدا متوجه نبود که همین دو عامل هم باعث پیروزی ما شد. یک: عامل ولایت یعنی ولی امر مسلمین و دوم: مردم ولایتمدار.

موقعی که مردم خالصانه و صادقانه با این تفکر لبیک گفتند به حضرت امام (ره) اینجا بود که پیشقدم این‌ها باید بگوییم طلبه‌ها و روحانی‌ها بودند و این به ظاهر خیلی از این‌ها دوره‌های نظامی هم ندیده بودند، حتی فرماندهانی هم که مسئولیت گرفتند، اما یک مبارزاتی قبل از انقلاب داشتند که یک اقدامات نظامی به صورت چریکی در این مبارزه بوده است.

اینجا بود که دشمن اینجوری حساب کرده بود که ما وقتی سایر توطئه‌هایش یعنی ترور شخصیت‌ها، فعال کردن گروه‌های ضدانقلاب در استان‌های مرزی در قالب فعالیت‌های خلقی، از آن طرف کودتای مسلحانه مثل کودتای نقاب معروف به نوژه، لذا این توطئه‌ها را که عملیاتی کردند و به نتیجه نرسید و از طرفی هم یک برنامه‌ استکبار و صهیونیزم و ارتجاع منطقه با هم تنظیم کرده بودند که بالاخره باید در همان یکی دو سال اول، نظام جمهوری اسلامی را از بیخ و بن برکنند و بیندازند کنار، می‌بینیم که در تاریخ ۲۶ تیرماه سال ۱۳۵۸ که بیش از شش ماه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که در عراق یک تحول سیاسی ایجاد می‌شود.

کودتای عراق، زمینه‌ای برای ایجاد جنگ تحمیلی

یعنی بدون خونریزی حسن‌ البکر که در رأس حکومت عراق بود را کنار می‌زنند و صدام را که جانشین او بود بر سر کار را می‌آورند. چرا؟ چون حسن‌ البکر علاقه و توان شدیدی که در ذهن و عمل صدام بود که فردی جاه‌طلب و قدرت‌طلب بود و آدمی بود که راحت باج می‌داد به ابرقدرت‌ها برای رسیدن خودش به قدرت، اینجا بود که صدام حسین را روی کار آوردند و از همان موقع او را تقویت کردند برای روزی که لازم است به ایران حمله کند. به خاطر اختلاف مرزی قبل از انقلاب که بین شاه و صدام حسین قراردادش در سال ۱۳۵۳ امضاء شده بود و معروف به قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر شد. آن زمان صدام حسین معاون و جانشین رئیس جمهور بود.

 باید بگوییم که این برنامه‌ریزی از قبل شده بود و وقتی این برنامه‌ریزی شد، طوری او را تقویت کردند که ایران که در زمان شاه ژاندارم منطقه بود، یعنی قدرت اول منطقه بود، مثلاً اگر به طور دقیق حساب کنیم، با اسم و مشخصات هشت لشکر یا هفت لشکر و چند تیپ بیشتر نداشت، اما عراق زمانی که به ایران حمله کرد در سال ۵۹، با اینکه کشور عراق یک سوم ایران بود، ولی چیزی در حدود 12 لشکر و 15 تیپ مستقل داشت. یعنی اینطور برنامه‌ریزی کرده بود که ارتش ایران از درون تهی شده و سازمان خودش را از دست داده و روحیه آنچنان ندارد و اگر سلاحی هم دارد مربوط به سال‌های قبل است که آخرین آن‌ها را آمریکایی‌ها داده بودند، لذا با این تصورات آن‌ها در تحلیل‌های خودشان به طور قوی می‌گفتند چند روزه ما کار نظام جمهوری اسلامی را تمام می‌کنیم و دومرتبه نظام دلخواه خودمان را در ایران بر سر کار می‌آوریم که منافع غرب و استکبار تأمین بشود. منتها هم استکبار آن را نمی‌شناخت و هم اینکه این دو عامل از عوامل پیروزی بودند که یکی، ولی امر مسلمین یعنی حضرت امام (ره) و یکی هم مردم ولایتمدار بودند.

چون ما‌ها تا قبل از انقلاب در ذهن خودمان این بود که هر موقع زیارت عاشورا می‌خواندیم می‌گفتیم‌ای کاش ما هم در صحرای کربلا بودیم. آن زمان مثل الان این تعداد حسینیه و مسجد وجود نداشت، ولی بالاخره تعدادی که بود وقتی ما می‌رفتیم مداح وقتی زیارت عاشورا می‌خواند و گریزی به صحنه کربلا می‌زد، می‌گفتیم‌ای کاش ما بودیم و امام حسین را یاری می‌کردیم. این موقعیت در پایان قرن چهارده هجری قمری که مصادف با پایان قرن بیستم میلادی بود، این امر توسط حضرت امام (ره) که از سلاله ائمه بودند به وجود آمد و مردم لبیک گفتند و اعلام آمادگی کردند، مخصوصاً طلبه‌ها و روحانیت که حالا مصداق‌های آن را بیان می‌کنم.

طلالب و روحانیون، پیشقراولان انقلاب اسلامی

این مسئله باعث شد زمانی که جنگ به ما تحمیل شد خیلی از بچه‌ها بدون سلاح می‌آمدند جبهه، چون ارتش سلاح خودش را داشت و از این طرف، سپاه، چون نوپا بود می‌خواست سلاح تهیه کند و تازه مقداری هم که تهیه کرد حاج محسن رفیقدوست بود که از سوریه و لیبی و اینجور جا‌ها یک چیز‌هایی تهیه می‌کرد و می‌آورد. به این صورت جنگ به ما تحمیل شد و ارتش بعث عراق با حمایت استکبار و صهونیزم و ارتجاع منطقه یک منطقه‌ای در حدود ۱۵ الی ۲۰ هزار کیلومتر مربع از کشور ما را اشغال کرد.

این شد که دشمن فکر می‌کرد می‌تواند در عرض سه روز استان خوزستان را که خودش برنامه‌ریزی کرده بود از ایران جدا کند و در عرض هفت روز هم به تهران برسد و کار را تمام کند. اینجا بود که حضرت امام (ره) از مردم بخصوص جوانان خواست که بروند و به ارتش کمک کنند و در نهایت جلوی پیشروی دشمن را بگیرند. از همین جا بود که اولین نفر‌ها به همراه مرحوم شهید دکتر چمران که ستاد جنگ‌های نامنظم را راه انداخت و همان زمان من خودم در منطقه غرب کشور و کردستان بودم و حضرت آقا در آن زمان با شهید چمران همراه شدند و همان روز‌های اول و دوم جنگ به استان خوزستان آمدند.

مردم وقتی دیدند نماینده حضرت امام در صحنه هستند، طلبه‌ها و کسانی که روحیه انقلابی و فکر انقلابی داشتند حرکت کردند و آمدند و در نهایت با حضور این‌ها خیلی از بچه‌هایی که پای منبر این آقایان بودند، خود حضرت آقا قبل از انقلاب در مشهد در مسجد کرامت و مسجد امام حسن مجتبی (ع) سخنرانی داشتند و زمانی که بعد از تبعید از ایرانشهر به مشهد آمدند در همین مساجد در همان مدت خودم به دلایلی مشهد بودم و می‌دیدم. اینجا بود که مخصوصاً طلبه‌ها و روحانیون برجسته استان خوزستان و کرمانشاه و ایلام وارد صحنه شدند و کم‌کم حوزه علمیه و حوزه‌های دیگر استان‌ها برنامه‌ریزی کردند. مخصوصاً اینکه خدا رحمت کند خود حضرت امام (ره) و شهید بزرگوار آیت‌الله بهشتی و عزیزان دیگر که قانون اساسی را نوشتند، مخصوصاً دستورالعمل‌هایی اجرایی که هر دستگاهی برای خودش نوشت، در آن زمان در هر دستگاه یک نماینده ولی فقیه در آنجا مشخص شد که باید حضور داشته باشند. اینجا بود که خود آن‌ها هم اثرگذار بودند در کنار دیگران.

در ماه‌ها و سال‌های اول پیروزی انقلاب، سپاه که اصلاً تیپ و لشکر نداشت. حداکثر آن گردان بود. چند گردان در پادگان، ولی عصر بود و چند گردان اصفهان بودند و در استان‌هایی مثل آذربایجان‌ غربی و شرقی و اردبیل که آن زمان یکی بودند و یا سه استان خراسان که آن زمان یک استان بودند، در این جا‌ها حضرت امام نماینده داشتند و بچه‌های سپاه هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در امر مبارزه و مقابله با ضد انقلاب در استان‌های مرزی توسط گروه‌های ضد انقلاب که می‌خواستند شهر‌ها را اشغال کنند و اعلام خودمختاری بکنند، این شد که تجربه این مدت را داشتند ضمن اینکه بعضی از فرماندهان از قبل از انقلاب کار‌های چریکی را آموزش دیده بودند. اینجا بود که باید بگوییم خود به خود طلبه‌ها و روحانی‌ها آمدند و در کنار بچه‌های رزمنده وارد صحنه شدند.

یک سری روحانی هم در آن زمان به عنوان نماینده ولی فقیه در واحد‌های مختلف ارتش حضور داشتند که این هم اثرگذار بود و همین طور جهاد سازندگی که نماینده حضرت امام آنجا حضور داشتند و اثرگذار بود و در نهایت این شد که بالاخره قضیه که یک مقدار طولانی شد، مثلاً در لشکر ۲۷ من اگر مثال بزنم، شما هیچ وقت نمی‌بینید که طلبه، آن هم نه یک نفر بلکه چندین نفر حضور داشتند و همیشه بودند. مخصوصاً در تیپ محمدرسول‌الله (ص) که بعد تبدیل به لشکر شد و من الان مصداق آن‌ها را بیان می‌کنم. یک گردانی داشتیم به نام حبیب‌ابن مظاهر که چهار مجتهد در آن حضور داشتند. یکی حاج مهدی طائب بود، یکی سید سجاد هاشمیان بود، دو نفر دیگر هم بودند که مجتهد بودند و غیر از آن‌ها طلبه‌های دیگری هم بودند. در گردان‌های دیگر هم به همین صورت بود.

بستگی داشت به یکی یا دو تا و در خود لشکر هم شهید بزرگوار حاج آقا صفری‌تبار که ایشان چند سال پیش به دلیل مسائل شیمیایی به شهادت رسیدند. آن زمان ایشان می‌آمدند در حسینیه دوکوهه و وقتی صحبت می‌کرد که بچه‌ها آماده بشوند برای عملیات و آیات قرآن در این خصوص را می‌خواندند و احادیث را بیان می‌کرد، بچه‌ها می‌دیدند که در شب عملیات خود ایشان در کنار بچه‌ها هست، آنقدر این حضور اثرگذار بود. بچه‌ها می‌دیدند که خود ایشان هم دارد به چیز‌هایی که بیان می‌کند عمل می‌کند و در کنار بچه‌هاست. این حضور اثر بسیار مثبتی داشت و در تمام یگان‌ها به این صورت بود که ما وقتی می‌بینیم آمار طلبه‌ها و روحانی‌ها را اگر به صورت اقشاری بررسی کنیم می‌بینیم بالاترین عدد مربوط به روحانیون است و این به خاطر اعتقاد راسخی بود که داشتند و این مسئله باعث شده بود که ما خیلی از مشکلاتمان کم بشود.

علتش این بود رزمندگانی که به صورت داوطلب در قالب بسیج و سپاه می‌آمدند آن زمان اینطور نبود که بگوییم سپاه حقوق می‌داد، آن موقع حتی خیلی از پرسنل رسمی هم حقوق نمی‌گرفتند و یک مقدار پول در محلی قرار می‌دادند و می‌گفتند هر کس هر مقدار نیاز دارد بردارد. خیلی‌ها برنمی‌داشتند. چون می‌دانستند در این مدت یا مجروحیت نصیب آن‌ها می‌شود و خیلی‌ها حتی از جیب خودشان کمک هم می‌کردند. کسی آن زمان بیمه نبود، چون سپاه زمانی پرسنل خودش را بیمه کرد که سال‌های ۶۸ – ۶۹ و بعد از جنگ بود؛ لذا خود انقلاب، چون فرهنگی بود، فرهنگش هم برخاسته از اسلام ناب بود، برای جوان‌ها و اقشار مردم، از نظر فکری مردم در سطوح مختلف آماده بودند و این طور نبود که تفکر مارکسیستی بخواهد بیاید و واژه‌های قلمبه و سلمبه بیاورد که کسی متوجه نشود این‌ها چه می‌گویند.

منابر اصلی‌ترین رسانه انقلاب اسلامی بودند

قبل از انقلاب خیلی‌ها چند تا از این واژه‌ها را یاد می‌گرفتند و فکر می‌کردند روشنفکر هستند و خیلی چیز بلدند. ولی اینجا اینطور نبود و اکثریت از طریق منبر‌ها و کتاب‌ها دقیقاً یک چیز‌هایی به گوش آن‌ها خورده بود و خود حضرت امام (ره) هم خیلی ساده صحبت می‌کردند و همه از پایین‌ترین فرد تا بالاترین فرد متوجه می‌شدند که حضرت امام چه می‌گوید و همین امر هم باعث شده بود که ما حتی افرادی را داشتیم که تا قبل از انقلاب شاید نماز هم نمی‌خواند. اما موقعی که امام را دید با آن چهره روحانی و آن محکم صحبت کردن که برخاسته از کلام خدا و ائمه بود، این‌ها خودبخود عاشق امام شدند و همه چیز را کنار گذاشتند و آمدند شدند یار امام و ماندند تا به شهادت رسیدند.

نه‌تنها در میدان جنگ، بلکه جا‌های دیگر هم به همین صورت بود. چون امام با سادگی و صداقت مطالبی که برخاسته از کلام خدا بود را بیان می‌کردند. اینجا بود که در هر رده‌ای مثلاً گردان‌هایی که طلبه‌ها و روحانی‌ها حضور بیشتری داشتند، آن گردان خط‌شکنی‌اش هم راحت‌تر و موفق‌تر بود و نیرو‌ها خیلی با هم منسجم بودند. چون کلام و گفتارشان برخاسته از آیات و احادیث بود و، چون خودشان به آن‌ها عمل می‌کردند، بچه‌ها هم راحت‌تر می‌پذیرفتند. من زمانی که می‌دیدم کسی مثل حاج مهدی طائب می‌آید و دقیقاً با اینکه ایشان کلاس درس خارج داشتند و یک فرد مجتهد بودند، در سخت‌ترین شرایط‌ها در عملیات‌ها خودم حضور پیدا می‌کردم و این حرف و کلامش برای خیلی‌ها اثر گذاشت. غیر از در رأس قرارگاه خاتم زمانی که شهید محلاتی بودند که نماینده حضرت امام در کل سپاه بودند و در سال ۱۳۶۴ در اثر زدن هواپیمای ایشان که در حال رفتن به خوزستان بودند به همراه تعداد زیادی از همراهانشان که هم روحانی بودند و هم از نمایندگان مجلس بودند به شهادت رسیدند.

قبل از ایشان هم حاج آقا میثمی بود که مرتب می‌آمد داخل گردان‌ها و یگان‌ها و نهایت اسباب و اثاثیه‌اش هم چند تکه لباس بود که داخل یک چفیه بسته بود و زیربغلش می‌گرفت و حرکت می‌کرد. رزمندگان وقتی این رفتار و اعمال ایشان را می‌دیدند که در عملیات‌ها حضور پیدا می‌کردند و سرانجام هم توفیق شهادت نصیب ایشان شد، این اثر داشت، چون خود قرآن هم می‌گوید یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ، کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ حرفی نزنید که به آن عمل نمی‌کنید، بلکه با عمل صالح خودتان مردم را دعوت کنید. خیلی کسانی هستند که حافظ قرآن و یا حافظ نهج‌البلاغه می‌شوند، ولی در عمل، چون حرف و عمل آن‌ها یکی نیست، خیلی خریدار ندارد.

اما شهید میثمی و امثال ایشان، کسانی بودند که در سخت‌ترین شرایط چه در منطقه شمالغرب، چه در غرب و چه در جنوب حضور پیدا می‌کردند و گرما وسرما مانع حضور این‌ها نمی‌شد و با اخلاق حسنه‌ای که داشتند، این‌ها آمده بودند و به تمام معنا وقت گذاشته بودند که بچه‌ها را هم راهنمایی کنند و هم درعمل نشان بدهند که اطاعت از، ولی فقیه یعنی چه. این کار‌ها اثرات بسیار زیاد و خوبی داشت و می‌توانم بگویم خیلی از یگان‌ها مخصوصاً یگان‌هایی که بسیجی و سپاهی بودند و عمدتاً به صورت صد درصد داوطلب بودند، چون رزمندگی شغل حساب نمی‌شد و کسی آن را برای خودش شغل نمی‌دانست و فقط ادای تکلیف الهی بود و اینجا بود که یکی از مؤثرترین عوامل پیروزی انگیزه الهی بود. انگیزه‌ای که برخاسته از کلام خداوند بود که توسط روحانی‌ها و طلبه‌ها در گردان‌ها بیان می‌شد و به آن عمل می‌شد.

ادامه دارد

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار