نقد/

«اصیل‌آباد» مرثیه‌ای برای قربانی شدن اصالت‌هاست

محمدرضا سرشار در رمان «اصیل‌آباد» از اصالت‌های از دست رفته حرف می‌زند؛ اصالت‌هایی که سرمایه‌های فرهنگی ما هستند و بدون آن پشتوانه‌ای برای ایستادن و ادامه دادن راه‌مان نداریم و باید با سرمایه بیگانه و نظر و اراده او زندگی و نسل آینده را هم همین‌گونه تربیت کنیم.
کد خبر: ۹۵۷۶۴
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۹ - 14August 2016

«اصیل‌آباد» مرثیه‌ای برای قربانی شدن اصالت‌هاست

به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، «اصیلآباد» یکی از آثاری است که در جنگ نرم اثری مهم به شمار میآید. این کتاب نوشته محمدرضا سرشار است؛ که در سال 1386 برای رده سنی نوجوان منتشر شد.

استحاله فرهنگی

«اصیلآباد» داستان روستایی به همین نام را روایت میکند که بین روستاهای اطراف از هر نظر نمونه است؛ مردها در فصل کشت زمینها را شخم میزنند، کودکانش خوشحال و با نشاطند. اجاقها و تنورها همیشه روشن، صحرا پر از علف، گله سیر، همه شاد، همه راضی، تا آن روز که پیلهور پا به روستا میگذارد.

او با فریاد شهر فرنگ، هفتاد و دو رنگ، بچههای روستا را به سمت خود میکشاند. وقتی بچهها کاملاً مشتاق شهر فرنگ میشوند، از آنها پول میخواهد؛ سپس کمکم مردها را برای تماشای عکسهای شهر فرنگ ترغیب میکند. زنهای روستا هم مبهوت شهر فرنگ میشوند. شهر فرنگ، همه مردم را تغییر میدهد، زنها هوس گوشواره و النگو میکنند؛ بچهها، اسباببازیهای شهری میخواهند و لباسهای ساده، جذابیت خود را برای مردم از دست میدهد؛ تا این که پای وسایل مورد استفاده در شهر، به روستا باز میشود و همین اتفاق، پیامدهای بعدی را بهوجود میآورد.»

«اصیلآباد» داستان مقابله با مدنیت و سد بستن روی ورود تکنولوژی نیست؛ بلکه نقد مدرنیتهای است که فقط ظواهر آن به جامعه ـ روستا ـ ورود میکند. روستائیان بدون آنکه فلسفه داشتن تکنولوژی و استفاده از آن را درک کنند، خواهان آن میشوند. پیلهور مردم روستا را با مخدر مدرن خود فریب میدهد؛ تا علاوه بر استثمار آنها، روح و ثروت فرهنگی و مادیشان را هم به یغما ببرد.

مردمانی که از ابزار فرهنگی خلع سلاح میشوند به دلیل احساس پوچی طبیعی است که برای از بین رفتن سرمایههایی مثل زمین و نیروی کار هم حالت تسلیم داشته باشند. مردم اصیلآباد چنان فریفته شهری در ناکجا شدهاند که از آنجا برای خود مدینه فاضله میسازند. کمکم سرمایههای غنی روستا فراموش و کودکانی که قرار است آینده روستا را بسازند به عناصری حنثی تبدیل میشوند؛ که توان هیچ کاری را ندارند.

آب، خاک، گلهها، مراتع و همه چیز روستا توسط پیلهور استثمار میشود. روستائیان در مقابل تصاویر شهرفرنگ، همه چیز خود را میدهند. گلیم و جاجیم که نمادی از میراث فرهنگی هستند با چند عکس از فرنگ معاوضه میشود و پیلهور در شهر و روستا در رفت و آمد است تا به زعم روستائیان نورو روشنی بیاورد.

در داستان با «علی آقا» و «ملا» روبهرو میشویم که تا انتهای داستان، تغییری نمیکنند و تبدیل به نمادی از رهبران دینی روستا میشوند. این دو نفر مدرسه و مسجد را که با رفتن مردم سراغ شهرفرنگی، متروک شدهاند، سرپا نگه میدارند و مدام سعی میکنند مردم را از خطرات حتمی شهر فرنگی آگاه میکنند.

«اصیلآباد» داستان به شدت نمادگرایی است و ممکن است از این منظر که شعاری است، طرد شود؛ اما این کتاب درد زمانهی ماست. بعد از گذشت 38 سال از انقلاب اسلامی و برملا شدن نیات غرب عدهای که کم هم نیستند با نقد جاهلانه انقلاب و کمرنگ جلوه دادن دستاوردهای مهمش، نگاه به دامنه کوهی به نام غرب دارند؛ که نمیدانند در پس این کوه به ظاهر خوش آب و رنگ چیست. «اصیلآباد» را باید خواند. ما نیازمندیم که کمی شعر بشنویم و شعار بدهیم تا این شعارها شکل درونی به خود بگیرد.

اگر شعار را به این معنی بگیریم که شعار مطلبی است که ریشه و عمقی ندارد، پس همه فلسفهبافیهای منتقدان انقلاب شعاری است؛ آن هم شعاری که بوی ذلت میدهد، و از این منظر «اصیلآباد» اگر شعاری هم باشد رنگ و بوی عزت دارد.

انتهای پیام/ 161

نظر شما
پربیننده ها