به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، روایت فردی که چه در دهه 60 و چه در دهه 70 سلیقه متفاوتی در عرصه امور قضایی و نیز سیاسی از شهید لاجوردی داشته است، از جهاتی شیرین تر از روایت دوستان وی است. حجت الاسلام و المسلمین سید حسین موسوی تبریزی، دادستان اسبق کشور که در ادوار گوناگون مسئولیت قضائی، با شهید لاجوردی همکاری داشته است، اینگونه او را به قضاوت نشسته است:
منافقین با ایشان برخورد ظالمانه ای داشتند و سرانجام هم به آن شکل، شهیدش کردند و این مظلومیت به تمام معناست، از همه ماها انتقاد میشد و میشود. نقد منصفانه، ظلم نیست اما در مورد آقای لاجوردی تبلیغ میکردند که خشن، غیر متدین و بی عاطفه است، در حالی که به اعتقاد من یکی از متدینین نمونه و در میان کارگزاران انقلاب، کاملاً شاخص بود و کوچک ترین چشمداشتی هم از نظام و انقلاب نداشت.
ایشان بسیار سلیم النفس، پاک و خوش نیت بود و در رابطه با کارش هیچ نوع توقع مالی و حتی انتظار تعریف و تمجیدی نداشت. زمان و وقت معینی را هم برای کار کردن خود تعیین نکرده بود و تا رمق در تن داشت، کار میکرد . گاه میشد که هفتهها به خانه نمیرفت و شب و نصف شب و روز و خلاصه هر وقت که او را میدیدید، مشغول کار بود. خستگی را نمیشناخت و با شوق و ذوق، کار میکرد. علتش هم این بود که انگیزه کاری فراوان داشت. البته کارگزاران و مسئولین آن روزها را ابداً نباید با برخی از مسئولین کنونی مقایسه کرد. اغلبشان این طور بودند. تازه در میان آن نوع افراد، باز شهید لاجوردی در پاکی و خوش نیتی از نمونههای ناب بود. در حسن نظر، قربة الی الله کار کردن و خلوص، از نوادر زمان بود. در زمینه کارش هم وقتی به چیزی اعتقاد پیدا میکرد، آن را انجام میداد حتی اگر به ضرر خودش هم تمام میشد. از نظر فهم و بینش هم به اعتقاد من انسان متعارفی بود . تا حدودی به مسائل فقهی وارد بود، با چنین پیشینه ای انصافاً از مسائل و موضوعات سیاسی، فهم و درک خوبی داشت. با آنکه معروف شده بود که ایشان انسان تند و خشنی است، ولی بسیار مهربان بود. شاید عده ای قاطعیت وی را نشانه خشونت تلقی میکردند. تجسم خوبی از معنای اشداء علی الکفار و رحماء بینهم بود. در برابر دشمن، قاطع و در میان خودیها بسیار متواضع و مهربان بود. در برابر جوانهائی که فریب گروهکهائی چون فرقان و منافقین و. . . را خورده و دستگیر شده بودند، بسیار رئوف بود. ایشان در دادستانی انقلاب، زیاد با آنها سر و کار داشت و تمام توان خود را به کار میگرفت که آنها را با واقعیتها آشنا کند و از بی راهه بر گرداند.
آن روزها شایعاتی درباره وضعیت زندان پخش میشد و آیت الله خامنه ای که آن روزها رئیس جمهور بودند، دو سه بار خود مرا خواستند و فرمودند که به وضع زندانها رسیدگی بیشتری بشود. انصافاً همه سعی خودشان را میکردند، ولی با توجه به حجم عظیم دستگیرشدگان، امکاناتمان محدود بود. از همه طرف هم که فشار روی ما بود. آقای لاجوردی یک وقتها عصبانی میشد و میگفت، «آقایان در جای گرم خودشان مینشینند و تصور میکنند که مثلاً خانه تیمیرا میشود به این سادگی کشف و یا با گروههای چریکی مخفی میشود به این راحتی مبارزه کرد. » گاهی نسبت به بعضی از برخوردها اعتراض داشت، اما به هر حال خود را مقید به رعایت چهارچوبها میدانست. دادستانی انقلاب تهران در اوین بود و من دادستان کل انقلاب بودم و وظیفه ام رسیدگی به مسائل دادگاههای کل کشور بود، با این همه لااقل هفته ای دو روز به اوین میرفتم و شخصاً از آنجا بازدید میکردم. این تاکید امام و آیت الله خامنه ای و آیت الله موسوی اردبیلی هم بود که قطعاً این کار انجام شود؛چون آن روزها موضوع زندان اوین برای نظام از حساسیت خاصی برخوردار شده بود و از خارج هم علیه آن فراوان تبلیغ میشد. ضمن بازرسی با متهمین صحبت میکردم تا از مسائلشان مطلع شوم و آنها را حل کنیم که مستمسک به دست دشمن ندهیم.
آن روزها هر جا میرفتیم، مردم در شعارهایشان از ما میخواستند که با قضیه برخورد قاطع و سریع کنیم، چون واقعاً منافقین ناامنی عجیبی را در جامعه حاکم کرده بودند و برای آنها هیچ فرقی نمیکرد که این مسئول است، آن یکی نیست، پیر است، جوان است و هر کسی را که بر اساس معیارهای عجیب و غریب خودشان انتخاب میکردند، میکشتند. اکثریت قریب به اتفاق مردم از مسئولین میخواستند که زودتر اقدام کنند و حق هم داشتند؛اما مسئله این بود که ما به عنوان مسئول باید در مقابل این خواست بر حق مردم چه روشی را اتخاذ میکردیم؟ آن روزها دو رویه مطرح بود. یک رویه این بود که به محض اینکه آنها را دستگیر کردیم، به خصوص اگر در خانههای تیمیبودند، به سرعت آنها را محاکمه و احکام را اجرا کنیم. یک رویه هم این بود که متهم در دادگاه بدوی محاکمه شود و بعدپروندههائی که حکم آنها اعدام یا بالای دو سال زندان است؛ برای محکم تر شدن به دادگاه عالی که آن زمان در قم بود، برود. آقای لاجوردی و برخی از همفکران ایشان با تحلیلی که از عملکرد منافقین داشتند، چندان این رویه را نمیپسندیدند، هرچند بعد از اینکه این مسئله به صورت قانون درآمد، تبعیت کردند . آیت الله بهشتی، آیت الله موسوی اردبیلی که بعد از شهادت دکتر بهشتی، رئیس دیوان عالی شدند، همین طور اعضای شورای عالی قضائی از جمله آیت الله جوادی آملی و دیگران، همگی معتقد بودند که پرونده مجازاتهای ذکر شده و مصادرههای بالا، باید در دو مرحله بررسی و اگر دادگاه عالی تائید کرد، اجرا شوند. بعد هم همین رویه رایج شد و حتی پس از اعلام جنگ مسلحانه توسط منافقین هم به همین شکل عمل میشد.
مثلا در پرونده سعادتی که شهید لاجوردی دادستان آن و من قاضی آن بودم، مطالبی که ایشان گردآوری کرد ، پرونده بسیار کامل و متکی به مدارک محکمیبود . پرونده سرلشکر مقربی را که بیش از صد صفحه بود، از خود سعادتی گرفته بودند. سعادتی در اوایل انقلاب در دادستانی کار میکرد و پرونده سرلشکر مقربی را بیرون برده بود تا به کاردار روس برساند و به هنگام تحویل و تحول دستگیر شده بود. توجیهش هم این بود که میخواسته از کا. گ. ب در باره سیا اطلاعات بگیرد و لذا باید برای آنها خدمتی را انجام میدادهست. او در این ارتباط، مدارک فراوان تهیه کرده بود و دیگران، از جمله خانواده رضائیها هم مدارکی را برای توجیه این عمل و تبرئه سعادتی فراهم کرده بودند که به مرحوم حاج احمد آقا داده بودند و ایشان هم از طریق شهید شاه آبادی به دست من رساند. آقای لاجوردی با دقت تمام روی پرونده کار کرده بود و در طول محاکمه هم با آرامش و طمانینه از کیفرخواست دفاع کرد.