به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، در سال 75 همراه عزیزانی از دبیرخانه شورایعالی انقلاب فرهنگی و وزارت ارشاد و بعضی اساتید بزرگوار دانشگاه تهران از زندان اوین و محل بازپروری کودکان بزهکار بازدید داشتیم. زن و مرد و کودک و جوانانی که بدون شک آسیب دیدگان کفر و استکبار جهانی و ایادی بی منطق و بی هویت آنها مثل طالبان و یا خودفروختگان داخل کشور که مصداق کریمه « صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُونَ » هستند، همه آسیب دیدگانی که به ناچار بر ملت شریف ایران و کشورهای اسلامی دیگر تحمیل میشوند و بلاتشبیه همانند مجروحین جنگ تحمیلی و بوسنی و هرزه گوین و الجزایر و فلسطین و غیره که از چنگ و دندان استکبار مجروح گشتهاند، این زندانیان نیز اغلب قربانی مطامع و بیپروایی و بی بند و باری غرب و استکبارند، در هر صورت، درب بزرگ زندان به روی ما باز شد از قدم اول به نظر میرسید که وارد باغی مصفا و مجلل گشتهایم، خیابانهای نظیف و درختکاری و گل و گلکاری اطراف خیابانها که پس از طی خیابانها یکسره به قسمت بندهای زندانیان رفتیم، الحق بواسطه کار تربیتی و عمیق و شبانه روزی مدیریت و کادر، با این انسانهای به فساد کشیده شده که بدون شک مجرم و محکوم بودند اما این زندانیان آن چنان متین و موثر به نظر میرسیدند که بی اختیار انسان بر اساتید این آموزشگاه بسیار پرماجرا و پر از سختیها آفرین میگفت گرچه امکانات مادی به شهید لاجوردی اجازه نداده بود که تمام خواستههای خود را اعمال کند اما با همان بضاعت کم، هر بند مجموعهای بود از اتاقهای کنار هم که درون هر اتاقی چند نفر بسر میبردند.
نقشهای زیبا بر در و دیوارها، ساخته شدن قسمتی به شکل محراب و قفسه ای مشتمل بر کتابهای مختلف که همه توسط خود زندانیان آراسته و پرداخته شده بود، گریهآور و تحسین برانگیز بود.
ما راحت با زندانیان صحبت میکردیم، آنها هم راحت با ما درد دل میکردند. انگار نه انگار که زندانی هستند، بلکه با وقار و متین گفت و گو مینمودند، از آمدن به زندان به واسطه ارتکاب جنجه و جنایت نادم و پشیمان بودند، اما از این که طبق قانون باید بازداشت باشند گلایهای نداشتند.
احساس میشد که همچون مسافر در جاده مانده و یا مریض تحت معالجه در بیمارستان نگرانی دارند، اما کسی را مقصر نمیدانستند. از گفتارشان به خوبی معلوم بود که خودشان توقع نداشتهاند که در زندان با آنها اینگونه عمل و رفتار شود. به فکرشان خطور نمیکردکه در زندان افق دیدشان بازتر شود، حقایقی از ارزش وجودی خودشان و اسراری از جهان هستی برای آنها روشن شود، تصور این رأفت و مهربانی را نداشتند که در کنار زندان با اهل و عیال خود خلوت کنند و فرزندان و بستگان خود را از نزدیک ملاقات کنند.
از طرف مسئولین بازداشتگاه به کارگاه بزرگ و منظم و مرتب کفشدوزی که مانند کارخانهای عظیم، کارگران نظیف و با نشاطی در آن مشغول کارند به ذهن جلوه میکرد که واقعیت داشت. کارگاههای دیگری نیز به همین سبک وجود داشت. در کارگاههای هنری، زندانیان هنر خود را بروز میدادند و هنر آموزی میکردند. از وقتی که در کارشان داشتند مشخص بود که مسئولین زندان موفق شدهاند حال و هوای زندان را در سطح بالایی تغییر دهند و زندانیان را از تأثیرات و نگرانیهایشان دور کنند که راه و رسم بازسازی انسان هم از همین راه میسر است. دوست داشتیم وقت زیادی بود و با تک تک زندانیان صحبت میکردیم، اما این توفیق نبود.
به اشاره یکی از میزبانان به طرف نمازخانه هدایت شدیم. جاییکه اگر انسان با آنجا انس پیدا کند و ارتباطش با خالق هستی برقرار شود، بهترین درمان دردهای روحی و تالقات گوناگون خواهد بود و سعادت را برای انسان تضمین میکند. با پیمودن پله ها و راهروهای مسجد بزرگ زندان به یاد یکی از زیباترین مساجد تهران که اسم و اوازهای هم دارد افتادیم، خود زندانیان در نمازخانه چه شوری داشتند. نظافت و هنرآفرینی میکردند.
در گوشه و کنار نمازخانه پناه آورندگانی بودند که مثل عبادتگاههای شهر و روستا با خضوع و خشوع به گوشهای نشسته و مشغول راز و نیاز با خدا و خواندن کتاب بودند، در موعد مقرر برادری پشت تریبون قرار گرفت و زندانیان فراوانی عمیقاً به صحبت او گوش قرار دادند.
راستی اگر از در اوین وارد نشده بودیم، خیال میکردیم به یکی از عبادتگاههای شهر رفتهایم. گفتند اگر دوست داشته باشید از سالن غذاخواری هم دیدن کنید. بازدید از آن سالن هم جالب بود. از نظافت جالبی برخوردار بود.
به راستی که از بسیاری از رستورانهای بین راهها و احیاناً بعضی از رستورانهای درون شهری نظیفتر و بهداشتی تر بود. زندانیان میتوانستند از رستوران غذاهای دلخواه خود را انتخاب کنند، البته اینجا برای کسانی بود که بخواهند علاوه بر غذای عمومی زندان غذای دلخواه خود راتهیه کنند و پول آن را هم بپردازند و پولشان هم از دستآوردهای کاری و هنریشان بود که درون زندان داشتهاند و این امر برای زندانیان بسیار نشاطآور بود. قدم زنان به محیط های ورزشی رسیدیم. در این باره هم سرمایهگذاریهای زیادی شده بود.
در اینجا بود که برادران به هم میگفتند یادمان باشد که اینجا زندان است، زندان اوینی است که در گذشته در زمان طاغوت هزاران نفر به انواع شکنجههای عجیب از زندگی ساقط شده و یا معلول و تا آخر عمر به امراضی مبتلا گشتهاند، این همان زندانی است که افرادی مانندهمین آقای لاجوردی کمر و جمجمه و پایش را شکستهاند و همین امروز هم در سراسر جهان شاید روزی میلیونها زن و مرد و کودک و جوان در زیر بدترین شکنجهها و در بدترین شرایط جان میسپارند و یا معلول و مجروح و ناقصالعضو میشوند اما اینجا اینگونه با توجه به کرامت انسانی با زندانیان رفتار میشود، در این وقت به ما اطلاع داده شد بازدید از بندهای خواهران مجرم نیز مانعی ندارد، بدان سوی روانه گشتیم و فکرهای مختلفی به مغزمان هجوم آورد که یکی از آنها این بود، چه کسانی در زندانی شدن این زندانیان مقصرند؟
اولاً صاحبان قلم و فکر و هنر و ابتکارات و خلاقیتها بازدیدهایی از زندانها داشته باشند و بعد برای بررسی راههای جلوگیری از بزهکاری و جنحه و جنایت راهکارهای عملی خود را ارائه دهند به هر جهت تمام برنامههای که برای مردان تدارک میشد برای زنان هم بود، جز اینکه بخش قالیبافی در بندهای زنان بیشتر بود آن هم بافته شدن قالیهای زیبا که هم میتوانست سرگرمی و هم محل درآمد خوبی برای خانمهای زندانی باشد، زنان نیز در برخورد و صحبت از وقار و متانت خاصی برخوردار بودند قبل از آن که به فکرمان خطور کند که جبر زندان آنها را به رعایت حجاب و ادب و نزاکت واداشته احساس میشد که برخوردهای مؤدبانه و دلسوزانه و آگاهانه و متخصصانه، متولیان زندان را تربیت نموده است، واقعاً نقش مدیریت شهید لاجوردی در زندان عجیب و متجلی بود.
مدت زندانی بودن افراد متفاوت بود، اما کسانی که دیرتر پایشان به محیط زندان آشنا گشته بود گرچه مدت کار بر روی آنها کوتاهتر بوده اما اعمال و رفتار متعادل شده زندانیان در آنها اثرات زیادی داشته، در تمام این بازدیدی که ما داشتیم کمبودهای فراوانی هم به چشم میخورد که البته اگر مفهوم زندان از دید شهید لاجوردی که همان دید اسلام اصیل است برای مردم و دولتمردان و مجلس و دستگاه قضائی بیشتر روشن شود زندانهای کشور از این وضع بهتر خواهد شد.
از قسمت خواهران به بازداشتگاه و محل بازپروری نوجوانان و کودکان بزهکار هدایت شدیم.
دیدار غم انگیزی بود، با دیدن این عزیزان، بغض گلویم را گرفت، دوست داشتم، گوشهای بنشینم و سر را در میان دو دستم بگیرم و با صدای بلند مثل پدر یا مادر فرزند از دست دادهها گریه کنم که چرا باید در نظام جمهوری اسلامی این گونه کودکان و نوجوانان از پسران و دختران که باید شاهد بازگشت آنان با موفقیت از المپیادها و صحنههای افتخارآفرین دیگر باشیم آنها را در بازداشتگاهها آن هم با جرمهای سنگین مشاهده کنیم؟
در محل بازپروری کودکان و نوجوانان نشاط بیشتر بود، چون توجه به زندانیهای خردسال بیشتر و خود آنها هم بی خیال تر به نظر میرسیدند، کمبود وقت ما را بر آن داشت که این بازدید تاریخی و سازنده را به پایان برسانیم و امروز پس از شهادت شهید لاجوردی که حق بزرگی بر انقلاب و زندانیان انقلاب و شیوه جدید زندانیانی اسلامی دارد، باید تفکرات این مرد بزرگ بررسی و دنباله کار و اندیشه او گرفته و رشد داده شود، اینجاست که یک مسلمان واقعی عظمت اسلام، انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی را درک میکند که فاصله از کجاست تا به کجا، آری شهید لاجوردی یک نفر از چند میلیون نفر ایرانی اصیل است که میبایست در زیر شکنجهها و خودکامگیهای طاغوتیان به شهادت رسیده باشد و یا در زندانها بپوسند که اینگونه خلاقیت و هنرآفرینی نموده است اما مگر دست آلوده استکبار میتواند از خیانت و جنایت کار رود و خادیم را بر خدمت واگذارد؟
نه امروز هم همان کسانی که مغز شهید لاجوردی را هدف گلوله قرار دادند همانهایی هستند که مطهری، بهشتی، باهنر، رجایی و هزاران مغز متفکر دیگر را به شهادت رساندند و همه ملت را بطور مرتب گلوله باران میکنند اما گلولههایی از قماش ترغیب به فسادهای مالی، اخلاقی، اداری، هرزگی و بی بند و باری و طغیانگری، اعتیادهای نابود کننده مواد مخدر یا لاابالیگری و دوری از اعتقادات و بندگی خدا و غیره که زندانها دستآورد همان کارهای خبیثانه آنهاست و این زندانها هشداری است به همه آحاد کشور خاصه دولتمردان و دستاندرکاران امور فرهنگی، هنری، تربیتی و نویسندگان و غیره که خود و ملت خود را دریابند و و وجدان مسلمانی خود را به منصه ظهور و بروز رسانند و قطعاً همان گونه که پروردگار زمینه برملا شدن زیباییهای وجودی شهید لاجوردی را با شهادتش فراهم آورد و هنر و عظمت و قدر و قیمت او را برهمگان ظاهر نمود هم اوست که به همه خیرخواهان جزای خیر عطا خواهد فرمود لذا باید امروز که دوباره توسط استکبار جهانی منافقین با ناجوانمردی خودشان مناطق و محیطهای زیادی را آلوده میسازند و میکوشند از طرق مختلف کشور را به ویرانی بکشانند و یا دوباره ایران و ایرانی را در تیول اجانب قرار دهند، باید جای جای این کشور صدها نفر مانند شهید لاجوردی برای هدایت جوانان خاصه آسیب دیدههای اجتماعی دست به اقدامات عمیق زنند ولو که با قیمت ریخته شدن خونشان تمام شود که کلام امام حسین(ع) این بود که: «اگر هدایت صراط مستقیم به دین محمدی(ص) خون میطلبد، ای تیرها و شمشیرها بر فرق و بدنهای ما فرود آیید».
نویسنده:اسماعیل فدایی