"بال شکسته" مروری بر خاطرات امیر سرلشکر علی طالقانی

کتاب «بال شکسته» مروری بر خاطرات و زندگینامه دلاورمردی‌های امیر سرلشکر جانباز علی طالقانی است.
کد خبر: ۱۱۴۳۱
تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۰ - 12February 2014

خبرگزاری دفاع مقدس: تحلیل و تبیین رویدادهای دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران، یکی از ضروریترین و اساسیترین تلاشها برای انتقال آموزهها به نسلهای آتی است.

جنگ ایران و عراق یکی از طولانیترین جنگهای دو دهه گذشته بوده که به دلیل مداخله قدرتهای بزرگ و به کارگیری انواع شیوههای جنگی، دارای درسهای ارزشمندی است که به توانمندتر کردن نیروهای مسلح در آینده کمک بسیار زیادی خواهد کرد.

تاریخ سراسر افتخار جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دفاع در برابر متجاوز، مملو از خاطرات تلخ و شیرین و جانفشانیهای رزمندگان غیور ایران اسلامی است. نقل این خاطرات از زبان کسانی که خود در صحنه جنگ حاضر بودهاند، نوشتن تاریخ است. تاریخی که نباید آن را فراموش کرد و سینه به سینه باید انتقال یابد.

در بخش اول کتاب میخوانیم:
 
علی طالقانی در سال ۱۳۳۱ در یک خانواده مومن و مذهبی در یکی از محلات شهر کرمان، بنام محله شاه عادل (تکیه کدخدا علی محمد) متولد شد.

پس از سپری کردن دوران کودکی در سال ۱۳۳۷ تحصیلات ابتدایی خود را آغاز و سال اول و دوم دبستان را در «مدرسه ادب» و در ادامه تا سال ششم ابتدایی در «مدرسه سعید» (جنب شیر خورشید سرخ سابق) ادامه تحصیل داد.

دوره دبیرستان خود را در دو مرحله در «دبیرستان پسرانه سعادت» واقع در «فلکه فابریک» انجام و در نهایت در خرداد ماه ۱۳۵۰ موفق به اخذ دیپلم در رشته طبیعی شد...
 
و در بخش دیگری از این کتاب میخوانیم:
 
در آبان ماه سال ۱۳۶۰ از «مرکز آموزش ۰۵» به طور داوطلبانه به «لشکر ۲۱ حمزه سیدالشهداء» مامور و به عنوان فرمانده یکی از گروهانهای «تیپ ۲ لشکر ۲۱ حمزه» مشغول انجام وظیفه شدم.

در آن مقطع زمانی فرمانده لشکر ۲۱ حمزه «جناب سرهنگ حسین حسنی سعدی» (که هم اکنون سرلشکر هستند) بودند.
 
لشکر ۲۱ حمزه با توجه به وسعت منطقه واگذاری و در مقیاس وسیعی مستقر شده بود.

هنگامی که به منطقه پدافندی لشکر ۲۱ رفتم، از همه نظر، (از لحاظ امکانات و تجهیزات و ادوات نظامی و کارکنان پایور و وظیفه) در مضیقه بود.

از طرفی من تنها افسر کادری بودم که به عنوان فرمانده گروهان مشغول به خدمت بودم. معاون گروهان و فرماندهان دستهها هیچکدام افسر نبودند و به همین خاطر تمام فرماندهان دستهها را از درجه داران پایور انتخاب کرده بودند و از نظر استعداد پرسنلی، وضعیت ما بسیار بحرانی و اسفناک بود، به گونهای که با توجه به نیروهای موجود، قادر به پوشش منطقه پدافندی واگذاری نبودیم.
 
حتی نیرویی تحت عنوان نیروی احتیاط در اختیار نداشتیم و به علت حملات شدید نیروهای بعثی، علاوه بر واحدهای رزمی، پیاده و زرهی، تمامی واحدهای توپخانه لشکری هم در خط مقدم مستقر شده بودند و با این وجود قسمتی از منطقه پدافندی ما خالی از نیرو بود...
 
در بخش پایانی کتاب میخوانیم:
 
پس از اینکه تقریبا در حد نسبی بهبود یافتم کم کم سنم بالا میرفت و من هنوز مجرد بودم. همانطور که قبلا عرض کردم، متولد سال ۱۳۳۱ هستم و به علت مشکلات خدمتی و بعد هم شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران موقعیتی برای ازدواج مهیا نشد. بعد هم که مجروح شدم.

به هر حال در اسفند ماه سال ۱۳۶۴ در سن ۳۴ سالگی ازدواج کردم و ثمره این ازدواج دو فرزند (یک پسر و یک دختر) است و کاملا از زندگیم راضی هستم.

شاکر خداوند متعال هستم که خداوند چنین همسر و فرزندانی نصیب من کرده است و هم اکنون نیز به کار کشاورزی مشغولم.
 
علاقهمندان برای دریافت این کتاب میتوانند به انتشارات سازمان حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ارتش جمهوری اسلامی مراجعه کنند.
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار