به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، کتاب «در مدار حماسه» مجموعه خاطرات رزمندگان نیروی زمینی ارتش است که شرح رشادتها و جانفشانیهای مردان باعزتی را بازگو میکند که آگاهانه و شجاعانه جنگیدند و جان شیرین خود را در طول هشت سال دفاع مقدس همانند متاعی ناچیز در راه عشق به آرمانهای الهی و مقدس خود تقدیم کردند.
در قسمتی از خاطرات امیر سرتیپ زرهی امرالله شهبازی میخوانیم:
مسیر حرکت ما جاده شوشتر-اهواز بود. پس از رسیدن به اهواز در شمال شرقی شهر و در میان نخلستانها مستقر شدیم. ابتدا مقرر شده بود که پس از دریافت ۲۰ دستگاه تانک لشکر ۷۷ ملحش شده و آنها را جهت شکست حصر آبادات به کار بگیریم. تازه در این منطقه استقرار یافته بودیم که نماینده لشکر طی بازدیدی کوتاه که از محل استقرار ما داشت به ما ابلاغ کرد ه به سمت شمال غربی اهواز تغییر مکان داده و در آنجا استقرار یابیم. هوا آرام آرام رو به تاریکی میرفت که بار دیگر خبر دادند فرمانده لشکر قصد بازدید از ما را دارند، او در حین از منطقه گفت: «هر سوسنگرد توسط نیروهای بعثی محاصره شده است...»
در بخش دیگر این کتاب از زبان سروان سعادت آمده است:
شرجی زیاد هوا امانمان را بریده، گردان چند روزی است سخت دلمرده شده دلمردهتر از هوا، نه از بازی گل کوچک خبری است و نه از جار و جنجالهای گروهبان حمیدی. از وقتی سروان «رضایی» از میانمان رفت غم و اندوه سنگینی بر چهره گردان نشسته و از شادی و سرزندگی قبلی بچهها خبری نیست. همین چند روز پیش بود که باهم ورزش میکردیم و هر از گاهی برای هم خاطره میگفتیم. از شبهای عملیات، سوز و گداز بچهها در آن نیمه شب، شیمیایی دشمن و...
در قسمتی دیگر استوار یکم زرهی داراب بهاری اینگونه نقل میکند:
وقتی دشمن حمله خود را آغاز کرد، من و همرزمانم درون تنگه در پایین تپه شهدایی مستقر شده بودیم. رزمندگانی در بالای تپه بودند بلافاصله عکس العمل نشان داده و به مقابله پرداختند. درگیری شدیدی در همه محورهای عملیاتی تا بعد از ظهر آن روز ادامه داشت. بچهها یک نفس بدون لحظهای استراحت میجنگیدند. دشمن مرتب نیروی تازه نفس به میدان میفرستاد و با آمدن آنها آتش جنگ شعله ورتر میشد و درگیری به اون خود میرسید. معلوم نبود که دشمن با چه قیمیت میخواد آن ارتفاعات را تصرف کند.
در بخش دیگری از خاطرات سرلشکر شهید سید علی صفوی میخوانیم:
بیدرنگ به پشت آمبولانس رفتم. فرمانده شناسایی، گروهبان دسته و یک سرباز عقب آمبولانس بودند. فرمانده دسته از ناحیه کتف راست به شدت مجروح شده بود. اوضاع و احوال را از او پرسیدم. او گفت «به هنگام شناسایی با گشتی عراقی مواجه شدیم و پس از یک درگیری شدید آنان متواری شدند ولی محل استقرار ما توسط خمپاره اندازهای دشمن گلوله باران شد در نتیجه همه بچههای دسته بر اثر ترکش خمپاره مجروح شدند".
علاقه مندان به تهیه این کتاب میتوانند به سازمان عقیدتی سیاسی ارتش مراجعه و یا با شماره تلفن ۸۷۲۲۴۲۳ تماس بگیرند.