خبرگزاری دفاع مقدس: دفاع مقدس هشت ساله ملت مسلمان ایران، عرصه حقیقی نبردی نابرابر و ناهمطراز بود که همه دنیای استکبار و قدرتهای شیطانی در پشتیبانی دشمن بعثی ملت مسلمان ایران وارد عمل گردید.
امت مسلمان ایران توانست پرچم عزت و افتخار و سربلندی را با مقاومت عاشورایی در این نبرد به اهتزاز درآورد.
آنچه باعث موفقیت امت شهیدپرور و نظام سربلند اسلامی در این نبرد ناخواسته و نابرابر بود عوامل فیزیکی، مادی، تجهیزات و تسلیحات نبود بلکه عوامل روحی و معنوی مانند ایمان، تقوا، اخلاص، شجاعت، دنیا گریزی، آخرت گرایی، ولایتمداری، شهادت طلبی، دعا و توسل به اهل بیت بود.
نقش روحانیت در تقویت عوامل روحی و معنوی به قدری برجسته و شفاف است که نیازی به استدلال و ذکر مصادیق ندارد.
در کنار نقش آفرینی روحانیت در عرصه مدیریتی و فرماندهی، پشتیبانی جنگ و جبهه، فرهنگی و تبلیغی، شاهد نقش محسوس و ملموس طلاب با نشاط، پرتحرک، جوان و شهادت طلب بودیم که با شور و حال عارفانه و با حضور مستمر در جمع رزمندگان در همه صحنههای دفاع مقدس همپای آنان بود و در مواقع خون و خطر دوشادوش و پیشاپیش آن به خلق حماسههای ماندگار میپرداختند و با لباس رزم و عمامه، صحنهای از تلفیق علم و عمل به نمایش میگذاشتند.
کتاب «قصههای مجید» در حقیقت بیان خاطرات و حماسه آفرینیهای طلبه مفقودالاثر و جوان، شهید مجید عامری است که انتشار آن نه تنها برای نسلهای امروز بلکه همه نسلهای آینده نیز الهام بخش و درس آموز خواهد بود.
در بخش ابتدایی این کتاب آمده است:
زندگینامه طلبه جاویدالاثر شهید مجید عامری
در سومین روز از خرداد ماه سال ۱۳۴۴ نوری مملو از عشق به خدا در روستای اختیارآباد از توابع استان کرمان به منزل اصغر عامری تایید و خداوند مولودی به این خانواده عطا کرد که او را مجید نامیدند.
مجید در خانوادهای مذهبی پرورش یافت. وی با پشت سر گذاشتن دوران طفولیت، پای در عرصه علم آموزی نهاد و تحصیلات خود را تا مقطع سیکل با موفقیت در همان روستا به پایان رساند در حالی که از تمامی جهات در بین هم شاگردیهایش نمونه بود.
عشق و علاقه به علوم اسلامی او را بر آن داشت که برای آموختن علوم اسلامی به حوزه علمیه صالحیه و معصومیه در کرمان قدم بگذارد و عبای علم آموزی صادق آل محمد را بر شانه بیفکند...
در بخش دیگری از این کتاب میخوانیم:
قناعت:
نماز ظهر را که به جماعت خواندیم از شدت داغی آفتاب و زمین فورا از جا بلند شدیم و به داخل سنگر رفتیم. سفره را پهن کردیم و نهار را خوردیم. وقتی سفره را جمع کردیم، تازه یاد مجید افتادم که هنوز از نماز برنگشته بود و ما سهم غذای او را هم خورده بودیم!
مجید که آمد، گفتم: «خیلی وقت است که نماز تمام شده، پس کجا بودی؟» گفت: «نماز تعقیبات دارد.» گفتم: «توی این آفتاب داغ؟!» بعد با شرمندگی گفتم: «دیر آمدی بچهها حواسشان نبود و غذایت را خوردند.» گفت: «عیب ندارد.» نشست، سفره را پهن کرد و مشغول خوردن خورده نانهای داخل سفره شد! از خجالت نمیدانستیم چه کنیم؟! همین طور که داشت میخورد، گفت: «ثواب دارد که انسان باقیمانده غذای دیگران را بخورد و چیزی دور نریزد.» همه نان ریزهها را که خورد، یک لیوان آب نوشید و گفت: «الحمد الله». بعد آرام خوابید...
خاطرات نوشته شده توسط شهید
والفجر ۳
دفعه اول بود که به جبهه رفتم خیلی ناراحت بودم وقتی به اهواز رسیدیم، گفتند: «کسانی که تاکنون به جبهه نرفتهاند جدا بنشینند. من و یکی از دوستانم خیلی ناراحت بودیم که از دیگر دوستانمان جدا شدهایم. بالاخره سیف الله عامری آمد و گفت: چرا اینجا نشستهاید؟ گفتیم: دستور دادهاند کسانی که اولین دفعهشان است جدا بنشینند. سیف الله گفت: بلند شوید و بیایید با هم باشیم. ما رفتیم کلا از این گردان بیرون رفتیم و در گردانی که نزدیک سه ماه بود که او آنجا بود.
بالاخره حدود یک هفته در اهواز ماندیم و بعد به دهلران رسیدیم. هر کسی میگفت: اینجا کجاست؟ یکی میگفت که اینجا خرمشهر است یکی میگفت جای دیگر....
علاقهمندان برای تهیه این کتاب میتوانند به نشانی کرمان: موسسه فرهنگی قرآن و عترت متوسلین به امام زمان (عج) کرمان مراجعه کنند و یا با شماره تلفن ۰۹۱۳۲۹۸۱۵۸۹ و ۰۳۴۱۳۳۵۲۲۴۶ تماس بگیرند.