«روشن‌تر از فردا» مجموعه خاطرات سرهنگ رضا سلطانی

در تیر ماه ۶۴، عملیات کربلای یک طراحی شد که بازپس گیری تمام منطقه مهران را از دست دشمن دنبال می‌کرد. برای مقدمه سازی این عملیات، تیپ امیر باید یک برآوردی از توان نظامی دشمن به دست می‌آورد و مرحله مقدماتی عملیات را انجام می‌داد.
کد خبر: ۱۲۶۹۰
تاریخ انتشار: ۱۰ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۱:۵۷ - 01March 2014

«روشن‌تر از فردا» مجموعه خاطرات سرهنگ رضا سلطانی

خبرگزاری دفاع مقدس: حقیقت جنگ و صلح را باید از لا به لای همین حرفها درآورد. همین حرفهای صادقانه که زندگی شاهدان خاکریزها و گلولهها را به تصویر میکشد، همین حرفها که بیهیچ پروایی ضعفها و قوتهای راویانش را نمایان میکنند، ضعفهایی که تجربه شدند و قوتهایی که نتیجه دادند. همین خاطرات صادقانه که جا ماندنها و پرکشیدنها؛ زخم برداشتنها و زخم بر جای گذاشتنها را به شکلی مستند به تصویر میکشند.

در بخش نخست این کتاب آمده است:
 
آن گونه که بزرگ ترها میگفتند، مادرم پنج روز درد شدید زایمان را برای تولد من تحمل کرد تا در فروردین ۱۳۳۵ در روستای «کله جوب کارزان» مرا به عنوان فرزندی تازه در دامان خودش بپذیرد. برای به دنیا آمدنم ماماهای محلی خیلی تلاش کرده بودند.
 
لحظه تولدم، همه خیال کرده بودند، مادرم یک بچه مرده به دنیا آورده است اما یکی از زنان با تنفس مصنوعی جانی دوباره به من داد و زندگی را آغاز کردم.
 
حال و هوای مذهب و معنویت پدرم که به «ملا» معروف بود با قرآنی که همیشه همدمش بود، زندگیمان را پررنگ کرده بود...
 
در بخش دیگری از این کتاب آمده است:
 
اواخر سال ۵۶ که حرکتهای انقلابی شدت گرفته بود، شرکت به وسیله یک گارد مجهز و ضد شورش کنترل میشد. کارگران آنجا همه از قشر ضعیف و کم درآمد جامعه بودند و مدام از تظاهرات و حرکتهای مردمی صحبت میکردند.

چهارم تا هفتم آبان، این جنگ و گریزها ادامه داشت و هیچ یک از دو طرف کوتاه نمیآمدند. گاز اشک آوری که میانداختند مردم را آزار میداد. یک روز در یکی از کوچههای خیام، در میان گازهای اشک آوری که از چهار طرف به کوچه میخورد، گیر افتادم. احساس خفگی میکردم. چیزی نمانده بود بیفتم زمین. تلو تلو میخوردم و در حالت بیهوشی قرار گرفته بودم که یک شیرزن از آن محله مثل یک مرد قدرتمند مرا بلند کرد و نیمه جان به حیاط خانهاش برد و کمک کرد تا کم کم به هوش بیایم. اگر این شیرزن نبود یا مرده بودم و یا دستگیر میشدم...
 
در بخش پایانی کتاب آمده است:
 
در تیرماه ۶۴، عملیات کربلای یک طراحی شد که بازپس گیری تمام منطقه مهران را از دست دشمن دنبال میکرد. برای مقدمه سازی این عملیات، تیپ امیر باید یک برآوردی از توان نظامی دشمن به دست میآورد و مرحله مقدماتی عملیات را انجام میداد.

در اواخر خرداد، گردان ۵۰۲ و یک گردان دیگر آماده این عملیات مقدماتی شدند و بولدزر و لودر هم همراه بردند که بدون مقاومت دشمن در پشت رضا آباد مستقر شدند...

در پایان جنگ و با پذیرش قطعنامه از طرف ایران، عراق باز به تهاجمات خود در مناطق غرب و به ویژه ایلام و کرمانشاه ادامه میداد. در این شرایط روحیه عجیبی مردم را در برگرفته بود و گستردهترین اعزامها را در همین زمانی داشتیم که عراق در کنجان چم پیش روی کرده بود...

علاقهمندان برای تهیه این کتاب میتوانند با شماره تلفن ۰۹۱۸۹۴۸۵۲۵۹ تماس بگیرند.
نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار