به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، کتاب مجمع ملکوتیان شامل مجموعهای از خاطرات و زندگینامههای چهل شهید شاخص روحانیت در یکصد سال اخیر است که در ذکر عارفانهشان آرزویی جز شهادت نداشتند و از خدا جز عطیه شهادت چیزی نخواستهاند. این کتاب به تدوین حجت الاسلام احسان کرمانشاهی و حجت الاسلام محمد علیگو تدوین و در انتشارات دارالهدی به چاپ رسیده است
در بخش زندگینامه شهید مدرس به نقل از صحیفه امام (ره) چنین نوشته است:
تاریخ مردم، مدرس را دیدهاند. یک سید خشکیده لاغر لباس کرباسی! یک همچو آدمی در مقابل آن قلدری ایستاده بود که شاید تاریخ ما کم مطلع بود. هر کس آن وقت را ادراک کرده میداند که زمان رضاشاه غیر زمان محمدرضا شاه بود. در خارج که یک وقت گفته بود: سید، چه از جان من میخواهی؟ گفته بود میخواهم که تو نباشی!... من مجلس آن وقتها را دیدهام. کانّه مجلس منتظر بود که مدرس بیاید. با اینکه با او بد بودند ولی مجلس کانّه احساس نقص میکرد وقتی مدرس نبود... ایشان وضعش اینطور بود.
همچنین در این کتاب از آیت الله عطاالله اشرفی اصفهانی میخوانیم:
مردم برای ایشان مرتب شعار میدادند، چه موقع ورود و چه موقع خروج از نماز جمعه. دقیقا یادم هست یک روز سر ناهار به ما فرزندانی که نشسته بودیم فرمودند که «به این شعارهای مردم خیلی توجه نکنید. یک وقت غرور به شما دست ندهد! من طلبهای بیش نیستم. این مردم به خاطر انقلاب این حرکتها را میکنند مبادا در شما تاثیر بگذارد و روحیهتان تغییر بکند. اینها از آثار و برکات امام است که باید قدر آن را بدانیم».
منزل آیت الله اشرفی خیلی محقر و کوچک بود و مشکلات امنیتی داشت. یک بار هم توسط بمبی که منافقان گذاشته بودند به لرزه درامد. استانداری مکان مناسبی را به جهت حفاظتی پیش بینی کرده بود ولی حاج آقا اشرفی حاضر به ترک آن منزل نشدند و اعتقاد داشتند این طوری مردم گرایششان به دین بیشتر میشود.
در قسمت دیگر کتاب فرزند شهید دکتر محمد مفتح درباره این شهید میگوید:
اصرار داشتند که امامت جماعت مسجد قبا را همچنان حفظ کنند. با اینکه مسئولینها و مشغلههای بسیار فراوانی داشتند حتی اصرار داشتند صبح را هم به مسجد بروند و نماز جماعت برگزار شود. یکی دو بار خود من به ایشان گفتم که شما دیشب تا دیروقت بیدار بودید و کار کردید بگذارید فرد دیگری نماز صبح را در مسجد اقامه کند. ایشان جواب دادند: «ما آخوند هستیم. آخوند جایش در مسجد است. تریبونی که ما باید از آنجا صحبت کنیم مسجد است. در جای دیگر غیر از مسجد زیاد نباید با مردم حرف بزنیم. مردم باید در مسجد حرفشان را بزنند»
در قسمتی از زندگینامه شهید دفاع مقدس سید محسن روحانی از زبان همرزمش میخوانیم:
در عملیات بدر سید محسن خود را آماده می کرد تا همراه رزمندگان در خط مقدم جبهه نبرد حضور پیدا کند اما با مخالفت فرمانده لشگر مواجه میشود. او خود درباره آن لحظه حساس مینویسد: «نزدیک سوار شدن به قایقها بودیم که برادر جعفری-فرمانده لشگر- را دیدم. برای خداحافظی به طرفش رفتم. او وقتی مرا دید به فرمانده گردان-شهید عزیز مصطفی کلهری- گفت: او را با خود نبرید. من به شدت متاثر شدم. آرزوی عجیبی داشتم که شب عملیات در کنار رزمندگان باشم. به هر حال جلو گریه خود را گرفتم وبا حاج احمد فتوحی به طرف مقر لشگر بازگشتیم»
علاقه مندان جهت تهیه این کتاب میتوانند به آدرس قم. خیابان شهدا (صفاییه). کوچه ۳۷. کوچه ۴. پلاک ۳۱ مراجعه و یا با شماره تلفن ۰۲۵۱۷۸۳۹۳۷۳ تماس بگیرند.