علیرضا اسلامی/1 :

فراست لاجوردی شبکه پیچیده منافقین را مضمحل کرد

طرح مالک- مستاجر که شهید لاجوردی در دادستانی اجرا کرد سبب شد که بسیاری از اینها لو بروند یا در قسمت‌های دیگر و حجم کار هم در دادستانی بالا گرفت.
کد خبر: ۲۶۲۱۱
تاریخ انتشار: ۰۵ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۶:۱۶ - 27August 2014

فراست لاجوردی شبکه پیچیده منافقین را مضمحل کرد

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، دکتر علیرضا اسلامی، فرزند شهید محمد صادق اسلامی اگرچه به واسطه ارتباط پدرش با شهید لاجوردی از دهه 30 به بعد، او را از طفولیت می شناخت؛ اما بخشی از شناخت وی در دادستانی ایجاد شد. مقطعی که این جوان بیست ساله معاون شهید قدوسی در دادستان کل انقلاب بود و لاجوردی دادستان انقلاب مرکز. روایت وی از تعامل این دو شهید را در ادامه می خوانید:


چگونه شما در دادستانی مشغول به کار شدید؟
وقتی انقلاب پیروز شد، افرادی از مسئولین رژیم سابق را دستگیر میکردند و میآوردند و جایی برای آنها نبود. مدرسه رفاه قدیم، آشپزخانه بزرگی داشت که افراد دستگیر شده را داخل آن و در زیرزمین جا میدادند. اسلحه و مهمات دیگر نیز در آن محل جمع میشد. من در کمیته استقبال از امام و در مدرسه رفاه بودم و اینها را در آنجا دیدم. افراد نمیدانستند با اینها چه کار باید کرد. بالاخره گروهی مسئول بازجویی آنها شدند. در مرحله اول بعضی از مسئولین مثل هویدا و امثالهم را بازجویی کردند. بیست و چهار نفر را قرار شد شب اول اعدام کنند، ولی کوتاهی کردند و بالاخره به چهار نفر رسید. این طور شنیدم که حضرت امام فرمودند: «اگر به اعدام اینها اقدام نکنید، خودم اقدام خواهم کرد» و لذا آنها مجبور شدند. در آن زمان، دولت موقت مسئولیت کار را به عهده داشت. یادم هست که در بالکن همان طبقه دوم یا سوم مدرسه رفاه، آن چهار نفر، یعنی فرماندار حکومت نظامی شاه و نصیری، رئیس ساواک، و دو نفر دیگر را اعدام کردند.
نمیدانستیم زندانیان را چه کار بکنیم تا اینکه رژیم سقوط کرد و زندانیان را به زندان قصر منتقل کردند و تعدادی از برادران در آنجا مشغول مواظبت و حراست شدند. از آن طرف به دلیل اینکه تعدادی از وابستگان رژیم فرار کرده بودند، اموال و وسایل آنها مانده بود که مردم آنها را میآوردند یا اینکه خانه و املاک و باغ داشتند.البته عمده اینها به بانک بدهکار بودند، یعنی از بانکها پول گرفته و این کارخانهها و زمینها و املاکشان را به بانک وثیقه سپرده بودند و املاک اینها آزاد نبود. بالاخره اینها رسیدگی میخواست و همین طور مانده بود، تا اینکه امام افرادی را مشخص کردند و دادگاههای انقلاب تشکیل شدند. آن زمان آقای هادوی، مسئول بودند و امور را اداره میکردند، ولی مشکلاتی وجود داشت، از جمله اینکه منافقین که هنوز ماهیتشان آشکار نشده بود، در آنجا نفوذ کرده بودند و در دادگاهها حضور داشتند و بعضی از ترددها زیر نظر اینها بودند. مشکلات زیادی پیشآمده بود. گاهی به حقوق افراد تعرض میشد و یا احکام بر اساس موازین اسلامی نبودند.
نهایتا حضرت امام در سال 58 طی حکمی، آیتالله شهید قدوسی را به عنوان دادستان کل انقلاب مشخص کردند. وقتی که ایشان مسئولیت دادستانی را عهدهدار شد، چون میخواست تحولی در آنجا پدید آورد، لذا به نیرو و همکار نیاز داشت. شهید بهشتی در جلسهای با حضور مرکزیت مؤتلفه در این باره مشورت کردند و سپس آقایحائریزاده در حضور حدود پنجاه نفر در منزل خود اعلام کرد که آیتالله بهشتی گفتهاند به کمک آقای قدوسی بروید. آنشب پدرم، شهید اسلامی، من را نیز همراه خودشان برده بودند. اگر اشتباه نکنم ماه رمضان بود و افطاری یا شام در آنجا بودیم. در آنجا صحبت شهید بهشتی مطرح شد و افرادی را مشخص کردند، از جمله شهیدنظران، آقای آلاحمد و... من. البته من گفتم به درد اینکار نمیخورم و به قول معروف عددی نیستم، ولی تکلیف کردند.
فردای آن شب ما چند نفری خدمت شهید قدوسی در چهار راه قصر رفتیم که اول دادسرای ارتش بود. در راه یادم هست که علی خلیلی که بعدا محافظ مسعود رجوی شد، در آنجا بود و تا ما را دید گفت حزبیها آمدند، چون آن موقع همه ما عضو حزب جمهوری اسلامی بودیم. منظورش این بود که دیگر ما حکومتمان را باید جمع بکنیم و برویم. چنین افرادی از سازمان منافقین در آنجا نفوذ کرده بودند. اینها پروندههایی را پشت صندوق عقب ماشینشان میگذاشتند و میبردند و برای خودشان حکومتی داشتند. شهید قدوسی نیروهای انسانیای را که در اختیار داشتند، بهخوبی سازماندهی کردند تا بتوانند در دادسراها و دادگاهها در سطح کشور و در استانهای مختلف منشا خدماتی باشند، از جمله آقایحجازی، آقایناظمی، آقایحسینیان، آقایپورمحمدی و اکثر کسانی که از قضات فعلی هستند، از شاگردان برجسته آیتالله قدوسی بودند که منشاء آثار زیادی در سطح کشور بودند.
اما شهید لاجوردی از ابتدای کار نبودند، اما پس از مدتی اعلام کردند من آماده به همکاری هستم، ولو اینکه من را برای نگهبانی در اوین بگذارید. به دلیل اینکه ایشان درسهای طلبگی را در حد سطح خوانده بودند و آیتالله گیلانی ایشان را در امر قضا متجزی و در این حد، مجتهد میدانستند، با توصیه شهید بهشتی در دادستانی انقلاب مسئولیت را پذیرفتند.


بعضیها اعتقاد دارند مشی عملی شهید لاجوردی متفاوت از شهید قدوسی بودند. روابط شهید قدوسی و شهید لاجوردی چگونه بود؟
روابط حسنه بود و هیچ اختلافی مشاهده نمیشد و من هیچ تعارضی را احساس نکردم. چند موردی که عرض کردم مثل گرفتن بانک مرکزی، بنیصدر و قطبزاده، اتفاقا شهید لاجوردی هم در دفتر آقای قدوسی بودند که این تصمیمات گرفته شدند و یا در بحث منافقین، اگر اختلافی بود، چون شهید قدوسی مافوق بود، میتوانست حتی شهید لاجوردی را برکنار کند، اما هیچ تعارضی بین آنها نبود، بلکه هماهنگی کامل برقرار بود. در چهار راه قصر زندان موقتی بود که افراد را دستگیر میکردند و بازجوییهای اولیه در آنجا انجام میگرفت و بعد آنها را به اوین میفرستادند. مثلا در جلوی پارک ملت افراد فاسدی میآمدند و آنجا برای فروش مشروب یا مواد مخدر یا برای فساد و فحشا پاتوق شده بود. دادستانی با آنها برخورد کرد و در دادستانی برای آنها پرونده تشکیل شد. در این موضوعات دقت داشتند.

اقدام پیشگیرانه ای هم داشتید؟
بله، به ما خبر رسید که یک محمولهای در گمرک مهرآباد آمده و نامشخص است ما با یک تیمی به گمرک مهرآباد رفتیم و دیدیم آنجا یک صندوق بزرگ چوبی و یک چمدان هست که متوجه شدیم داخل اینها سلاح کلاشینکف هست که آن موقع در ایران این سلاح نبود و داخل چمدان پر از سلاحهای کمری و تعدادی صداخفه کن وجود داشت. ما اینها را گرفتیم و در گمرک مهرآباد درگیری شد و گمرک را پلمپ کردیم. اسلحهها را در دادستانی چهارراه قصر مستقر کردیم و غوغایی هم شد که بنیصدر گفته بود من اینها را برای گارد حفاظتم میخواهم ولی گویا قرار بود که تحویل منافقین داده شود هرچند آنها قبلا هم انبارهای اسلحه را غارت کرده بودند و در اختیار داشتند. اگر اشتباه نکنم در هر کدام از این صندوقها 25 قبضه کلاشینکف بود.
اینها بنا داشتند که بتوانند در جریان فرار بنیصدر یک سری چیزها را جابجا کنند. یکبار شب دیروقت بود شهید قدوسی همراه با شهیدلاجوردی مرا صدا کردند و گفتند میخواهیم بانک مرکزی را کنترل کنیم، خبرهایی رسیده که اموال و بیتالمالی از مردم قرار است از اینجا خارج شود، آن موقع نوبری که وابسته به بنیصدر بود رئیس بانک مرکزی بود گفتند میخواهیم شما بروید آنجا را محاصره کنید و کنترل و مراقبت کنید. شاید ساعت دوازده شب بود با چند نفر دیگر رفتیم در بانک مرکزی را زدیم و گفتیم که ما میخواهیم داخل شویم گفتند شما که هستید گفتیم از دادستانی، رفت از نوبری که در اتاقش بود سئوال کرد و اجازه دادند که ما بالا برویم رفتیم با نوبری صحبت کردیم یک اسلحه هم به کمرش بسته بود و فکر کرده بود ما میخواهیم چه بکنیم. گفتیم این حکم دادستانی است باید شما را جلب کنیم و ببریم و بانک مرکزی را کنترل کنیم گفت من نمیگذارم شما که هستید میفهمید بانک مرکزی یعنی چه؟ گفتم من نمیدانم ما از طرف دادستان آمدیم و ورود و خروج هرکس به بانک از این لحظه ممنوع است و باید کنترل شود و شما هم تحت نظر هستید. با آقایلاجوردی تماس گرفت و صحبت کرد و از آنجایی که اینها بلد هم نبودند در قرآن علامتی گذاشته بود و آیه را غلط هم میخواند و همان آیه کریمه که میفرماید فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه را از رو میخواند و اصلا ربطی هم نداشت و مثلا میخواست از آیه قرآن هم استناد کرده باشد شهیدلاجوردی هم با او بحث کرد و نهایتا ما یک هفته بانک مرکزی را کنترل میکردیم در ورود و خروج افراد و اموال که اموال ملت حفظ شود. یا قطبزاده که موضعگیری کرده بود، این تیزی و آگاهی و بینش آقایقدوسی را میرساند که ایشان در قم بودند و همان شب دستور دادند که قطبزاده را دستگیر بکنند.  
بار دیگر در همان ایام وقتی که بنیصدر از فرماندهی کل قوا عزل شد یکبار شهید قدوسی تماس گرفتند منزل و گفتند بیا من رفتم خدمت ایشان که شهید لاجوردی هم بود. ایشان گفت که میخواهیم بنیصدر را بگیریم باید تعقیب و مراقبت کنیم گفتم میخواهید او را بگیرید؟ گفتند حضرت امام فرمودند تا وقتی مجلس عزل نکرده شما نگیرید و باید کاملاً قانونمند باشد. متوجه شدیم که درمنزل دخترش فیروزه در خیابان شریعتی بود که آنجا را کنترل میکردیم البته بعد سپاه مسئولیت را بر عهده گرفت.

نقطه برخورد با سازمان منافقین از کجا آغاز شد؟
در سال 59 وقتی که منافقین به قول خودشان وارد مبارزه با نظام شدند اما در اول فاز سیاسی بود و فاز نظامی را با واسطه توسط گروههایی مثل فرقان که آنها را دستگیر کردند و شهید لاجوردی با اعضای فرقان وارد بحث شد و بعضی از آنها توبه کردند.

ممکن است این موضوع را بیشتر توضیح دهید؟
پس از اینکه شهیدقدوسی مسئولیت را پذیرفتند، شهیدمصطفی امانی را معرفی کردیم بعنوان متولی پرونده فرقان و در دادستانی مسئول شد که آن را پیگیری بکند. با پیگیریهایی که شد به نتایج خوبی رسیدند و افراد دستگیر شدند، هرچند در این فاصله هم از جهت طیف افرادی که ترور کردند، آسیبهای جدی به نظام وارد کردند؛ ولی بالاخره جمع شدند. در سندی که از اینها بدست آمد یک جدولی کشیده شده بود که افرادی که باید ترور میشدند را مشخص کرده بودند. تقریبا سه گروه بودند یکی گروه روحانیت مبارز و انقلابی مثل مقاممعظمرهبری، شهیدبهشتی، آیتالله مهدوی کنی، شهیدباهنر و امثالهم. دوم گروهی که از مبارزین و یاران امام بودند مثل شهیدعراقی، شهیداسلامی و سی چهل نفر دیگر از این افراد. و سوم گروهی از مسئولین از شورای انقلاب و دیگران را که میگفتند در "کنفرانس گوادلوپ" این لیست تهیه شده و قرار شده مجاهدین خلق اینها را ترور کنند ولی چون ماهیت مجاهدین خلق هنوز آشکار نشده بود، در ابتدا توسط گروه فرقان که میتوان گفت شاخه نظامی آنها شده بود، اقدام میشد.
فراست و تیزی شهید لاجوردی فوقالعاده بود، مقابله با چنین گروهی که ریشههای مذهبی دارد و از قرآن هم استفاده میکند کار سخت و پیچیدهای بود که بحمدالله در این زمینه هم موفق شدند.
آن موقع ایشان مرا به عنوان نماینده خودشان در یک شورای امنیتی که مرکب از مسئولیت اطلاعات سپاه و مسئولین اطلاعات نخستوزیری بود، انتخاب کردند. یادم است در یکی از جلسات این شورا همان ضبط صوتی که جلوی مقام معظم رهبری منفجر شده بود در ششم تیر 1360 را آوردند و تجزیه و تحلیل شد. که کار چه کسی است و چه کار باید کرد؟ بعد که احساس شد که بعضی افراد نفوذی میخواهند اطلاعات دادستانی را به دست آورند، من به شهید لاجوردی گفتم که به آنجا نمیروم و اطلاعات دادستانی را به آنها نمیدهیم که مایه ضربه شود.
بنی صدر در 14 اسفند 59 سخنرانی در زمین چمن دانشگاه تهران داشته و قبل از آن در روز عاشورا در میدان شهدا سخنرانی کرده و از سوی دیگر بحث انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها مطرح بود. اگر ما با این شرایط کاملاآشنا باشیم بهتر می توانیم ترورهای منافقین را مورد بررسی قرار دهیم. حملاتی که کردند و روزنامههایی که پخش کردند و مصادرههایی که کرده بودند، ساختمانی مقر آنها بود که در میدان ولیعصر تهران است و بعدا ساختمان وزارت بازرگانی شد.
بعد از مدتی مجاهدین خلق به بیانیه حضرتامام واکنش منفی نشان دادند و در تاریخ 28 خرداد مجاهدین خلق وارد فاز نظامی می شوند و اطلاعیه ای بر همین اساس صادر می کنند. در 30 خرداد تظاهراتی را به راه می اندازند و به مردم حمله می کنند و به اموال عمومی آسیب وارد می کنند. در 31 خرداد مردم راهپیمایی به سمت مجلس برپا می کنند و لایحه عدم کفایت سیاسی بنی صدر رای می آورد و حضرت امام(ره) ابتدا در 31  خرداد وی را از فرماندهی قوا عزل می کند و بعد مجلس او را فاقد کفایت سیاسی برای ادامه کار در مسند ریاست جمهوری اعلام می کند. پس از اینکه بنی صدر از ریاست جمهوری برکنار شد، شورای ریاست جمهوری دردوم تیر تشکیل می شود. ترورهای قبلی گروهک فرقان بعد از این مقطع دوباره بروز پیدا می کند و آیت الله خامنه ای را در تاریخ 6 تیر ترور می کنند، و بعد انفجار هفتم تیر توسط منافقین و ...
بنی صدر تا 7 مرداد در کشور بود اما رئیس جمهور نبود و به صورت اپوزیسیون فعالیت می کرد. مجاهدین هم از زمانی که وارد فاز نظامی شد فعالیت هایش به صورت زیرزمینی انجام می شد اینها ملاقات های متعددی با یکدیگر داشتند. بنی صدر کسی بود که در زمان ریاست جمهوری اش دستور داده بود به مجاهدین خلق اسلحه بدهند که امام در جلسه ای از بنی صدر می پرسند که چرا اینها را مسلح کرده اید و او می گوید که برای حفاظت خودشان این کار را کردم. دختر بنی صدر یعنی فیروزه به ازدواج با مسعود رجوی درآمد و لذا بین این دو یک نسبت فامیلی هم برقرار شد. در لانه جاسوسی هم اسنادی به دست آمد که حاکی از ارتباط بنی صدر با آمریکایی ها بود.
اینها مجموعا شبکه خاصی داشتند با امکاناتی که داشتند با غارتهایی که از پادگانها و سلاحها کرده بودند و خانههای تیمی که داشتند و مصادره کرده بودند امکانات قوی برای مقابله داشتند و قصدشان این بود که رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و خودشان حاکم شوند. کشف این شبکه پیچیدگیهایی را میطلبید و ما آن زمان سیستم اطلاعاتی قوی نداشتیم و اطلاعات خیلی کم بود. بعدا دیدید یا شنیدید مثل طرح مالک- مستاجر که شهید لاجوردی در دادستانی اجرا کرد سبب شد که بسیاری از اینها لو بروند یا در قسمتهای دیگر و حجم کار هم در دادستانی بالا گرفت.

طرح مالک- مستاجر چه بود؟
طرحی بود که برای شناسایی خانههای تیمی منافقین طراحی و اجرا شد و از طریق آن هویت ساکنین تمام خانههای شهر تهران کنترل شد. ایشان اقدامات متعددی برای شناسایی منافقین و ایجاد امنیت انجام داد. مثلا اقدام دیگر شهید لاجوردی کنترل چاپخانهها بود چون در آن زمان کسی آنها را کنترل نمیکرد و از طرفی آن موقع تمام گروهها فعال بودند و مثل حزب توده، فرقان،آرمان مستضعفان و مجاهدین خلق و... هر کدام نشریاتی داشتند که نظارت بر نشریات و چاپخانهها توسط دادستانی انجام شد. البته بعضی مدارک و جزوات مارکسیستی از خارج وارد میشد که دادستانی آنها را توقیف میکرد. از دیگر اقداماتی که در دادستانی زمان ایشان برای مقابله با گروهکهای مسلح انجام شد، صدور مجوز حمل سلاح و نظارت بر پست بود.
 

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار