به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، در بخش اول از مصاحبه "برادر حسین" درباره بسیج مردم برای تأمین امنیت تهران توسط شهید لاجوردی صحبت کردیم. ادامه این مصاحبه در ادامه تقدیم می گردد:
یکی از نکات بسیار برجسته و مشهود آشوبها و درگیریهای خیابانیای است که سازمان منافقین میخواست رقم بزند. قضیه خیلی زود از خیابانها جمع و به عملیاتهای موردی تبدیل شد. در حالی که در مقاطع مختلف دیگر مثل فتنه 88 یا خارج از کشور آشوبهای خیابانی معمولاً طولانیتر است. دادستانی چه کار ویژهای کرد که این آشوبها از کف خیابان جمع شود و جنابعالی و تیمی که در اختیار داشتید، در این زمینه چه نقشی را ایفا کردید؟
بعد از پیروزی انقلاب فضای بازی ایجاد شد و رنجبران، کومله و دموکرات حتی در تهران دفتر داشتند. حزب توده، حزب توفان، احزاب کمونیست، جبهه ملی، نهضت آزادی، چریکهای فدایی خلق، اقلیت، اکثریت، منافقین و... در تهران فعالیت میکردند و فعالیتهایشان را روی کارهای مطالعاتی و برگزاری میتینگها، جلسات، دیدارها و جذب افراد متمرکز کرده بودند، بنابراین تنشهای خیابانی به صورت غیرمسلحانه درست از فردای پیروزی انقلاب وجود داشت. جلوی دانشگاهها بحثها، بگیر و ببندها، جدلها و گاهی درگیریهای فیزیکی مختلف اتفاق میافتاد، بنابراین کف خیابان جمع نشده بود. وقتی یک بحران اجتماعی پیش میآید، به این زودیها جمع نمیشود. بعد هم آن صلابت و برخوردی که امام با ماجرا داشت، شرایط این طور اقتضا میکرد. شرایط با حالا خیلی فرق میکرد. امام روی این مسائل هیچگونه تحملی نداشت، بنابراین وقتی از 20 خرداد سال 60 فاز نظامی کلید خورد، بعد از آن تظاهرات خیابانی بود و در 30 خرداد مردم آمدند و مقابله کردند، ولی ترورها ادامه داشت و در 5 مهر 60 سازمان منافقین اعلام کرد افراد به صورت مسلحانه به کف خیابانها بیایند. جنگ و گریز ادامه داشت، آن هم در تهران چه رسد به سقز، بانه، سنندج و اغلب مناطق کردستان، تبریز، ارومیه و اهواز. در خرمشهر سنگربندی خیابانی بود، یعنی دو طرف با هم میجنگیدند. در ترکمن صحرا و سیستان و بلوچستان هم همین طور. این طوری نبود که بگوییم غائله در ظرف یکی دو هفته جمع شد. این درگیریها حتی تا سال 64 و 65 هم ادامه داشت. در کردستان که تا ده پانزده سال ادامه داشت، یعنی شبها برای جادهها تأمین شب میگذاشتند و جادهها در شبها ناامن بودند.
در 30 خرداد اینها آمده بودند که کف خیابان بمانند، اما از کف خیابان جمع شدند و رفتند تا 5 مهر 60 که اقدامی کردند که ضعیفتر از 30 خرداد بود و نتیجه نداد و تقریباً این اقدام انجام نشد. دادستانی برای جلوگیری از این اقدام چه میکرد؟ در 30 خرداد دادستانی و بهویژه نیروهای مردمی که با دادستانی همکاری داشتند، چه اقداماتی را در دستور گذاشته بودند که این کف خیابان نماند. در این که طرف مقابل نهایت تلاشش را برای ادامه این وضع میکرد هیچ تردیدی نیست.
میخواهم بگویم کف خیابان هنوز هم بود و جمع نشده بود، اما به صورت گسترده که عدهای راه بیفتند و تظاهرات کنند نبود، والا کف خیابان بود. ترورها انجام میشد. اما به حالت عامش جمع شده بود.
این که این اتفاقات از کف خیابان جمع و تبدیل به فعالیتهای پراکنده شد، به خاطر تدابیر دادستانی بود یا عوامل دیگری دخیل بودند؟
اگر بخواهیم تاریخ را درست بگوییم برداشتم این است که انقلاب نو بود، معضلات اجتماعی کم بودند، رهبری امام خیلی بالا بود و مردم در صحنه حضور داشتند، یعنی همان شوری که انقلاب را به پیروزی رسانده بود، آن زمان خیلی در مردم زندهتر بود. هنوز دو سه سال از انقلاب نگذشته بود. اکثر مشکلات هم به صورت مردمی حل میشد.
نکته دیگر قاطعیت دادستانی در برخورد با معضلات بود. آقای گیلانی، آقای لاجوردی و آقای قدیریان مثلثی بودند که در برخورد جدی با ضد انقلاب مسلح فعال بودند. حضرت آیتالله گیلانی ـ خدا رحمتشان کند ـ بسیار بیمهابا وارد میدان شدند. اگر این عزیزان به این شکل بیمهابا وارد میدان نمیشدند، تحلیلم این است که با آن گروهها، کار خیلی سخت میشد. اصلاً خود حضرت امام را ببینید. در 25 خرداد وقتی جبهه ملی گفت لایحه قصاص غیرانسانی است، فرمودند ما نشستهایم و میبینیم احکام الهی را غیرانسانی میخوانند؟ وای بر ما. نقل به مضمون میکنم. این طرز مدیریت را ببینید. نهضت آزادی یکی ازگروههای ملی بود. امام فرمود ما نشستهایم که در نظام اسلامی، حکم اسلامی را غیرانسانی بنامند؟ به تعبیر من وای بر ما! اگر نباشیم بهتر است. ایشان به نهضت آزادی اخطاریه میدهند که ظرف 24 ساعت اعلام موضع کن. نهضت آزادی قبول نداشت، ولی دید اگر اعلام موضع نکند، کارش تمام است و به صورت تاکتیکی قبول کرد. اصلاً ما این نوع مدیریت را نه دیده و نه شنیدهایم. امام از این حکمها زیاد داشتند. فرمودند صدام متجاوز است. در قضیه پاوه ایشان فرمودند ارتش تا 24 ساعت پاوه را آزاد کند، اگر نکند من... این مهابت امام را میرساند. خیلی جدی بود. با خلق مسلمان و آقای شریعتمداری همین طور. با کسی شوخی نداشت. البته شاید در آن زمان این رویه میشد که انجام شود. رهبریهای حضرت امام، حضور مردم در صحنه و برخوردهای جدی تیم عملیاتی و تیم قضائی چنین نتیجه درخشانی داشت. شاید اگر مسامحهکاری میشد، آنها تار و پود انقلاب را از هم گسیخته بودند.
اگر به نمونه عملیاتهایی که با همکاریهای مردمی صورت گرفتند اشاره کنید، نقش گشت شب برجستهتر خواهد شد. فکر میکنم یکی از آنها بعد از انفجار هفت تیر بود که گشت شب نقش ویژهای را ایفا کرد.
گشت شب در صحنه بود. دادستانی انقلاب بخش ضربت و بخشهای دیگری را داشت. نیروهایی که بعداً اسمش شد عملیات گشت، در کنار کار نیروهای انتظامی فعالیت داشت. اگر بخواهم به صورت موردی عرض کنم، با توجه به گذشت 32، 33 سال از ماجرا خیلی جزئیات یادم نیاید، ولی مواردی از جمله در باره دستگیری بازماندههای رژیم قبل کشف انبار مهماتی را که گروههای سلطنتطلب جمعآوری کرده بودند، کشف خانههای تیمی توسط حزب بعث با امکانات فوقالعاده بالا برای اقدامات تروریستی در تهران تهیه شده بود. دوستان ما به همه جرایم رسیدگی میکردند. با مجالس منکرات و فحشا برخورد میکرده که برخورد کرده بودند. در باره مواد مخدر، کشف سلاح، خلع سلاح بازماندگان رژیم قبل و ساواکیها برخوردی کردند. وقتی کار وارد فاز نظامی شد، چندین مورد درگیریهای مسلحانه در خیابانها وجود داشت که افراد ما تا پای شهادت رفتند یا مجروح شدند. یا درگیریهای خانههای تیمی بود. کارهای مشترکی که بچههای دادستانی و سپاه انجام میدادند. منشاء خیرات و برکات بسیار بالایی بود. در 14 اسفند که بنیصدر در دانشگاه سخنرانی کرد، واحدهای ما پشت دانشگاه بودند، اما اجازه ورود نداشتند، چون هنوز کار به آن مرحله برخورد نرسیده بود. در مورد دانشگاه و انقلاب فرهنگی نفرات حضور داشتند. حفظ امنیت، اتفاقی که در حزب جمهوری افتاد، بسیج نیروها، حضور در خیابانها. چون آن روزها ناجا و نیروی انتظامی به این صورت نبود. کلانتریها و شهربانی ضعیف بودند. در دستگیریها و اتفاقات در صحنه نیروهای گشت حضور داشتند.
به عنوان نمونه در شب انفجار حزب جمهوری که از اتفاقات پر التهاب انقلاب است، گشت شب چگونه عمل کرد؟
آن موقع ما در پل رومی مستقر بودیم. قبل از در 30 خرداد نیروها در کف خیابانها حضور داشتند. وقتی اتفاق هفت تیر افتاد، یکی از بزرگان ـ گمانم آقای موسوی اردبیلی ـ به برادر قدیریان فرمودند: اگر بتوانید تهران را 48 ساعت حفظ کنید خیلی خوب است. وضع خیلی خراب بود. فاز 1 سازمان منافقین، دفتر حزب جمهوری اسلامی بود. میدانم سازمان میخواست سلسله اقداماتی را انجام بدهد و این اقدامات را فازبندی کرده بود. آنها یک تحلیل درون گروهی داشتند که اگر ما سران نظام را بزنیم، ردههای پایین از پا در میآیند. این سران هستند که مردم را در صحنه نگه میدارند. با فاجعه هفت تیر که این نتیجه حاصل نشد، این تحلیل از بین رفت و گفتند اگر سرپنجهها را بزنیم نظام از بین میرود. این را هم اجرا کردند و به نتیجه نرسیدند. بعد گفتند این بدنه هستند که سران را نگه داشتهاند، والا سران خودشان چیزی نیستند. بنابراین اگر بدنه را بزنیم سران از بین میروند. هر کدام از اینها هم روشهایی داشت. مثلاً وقتی سازمان دستور میداد تیمهای عملیاتی هر کسی را که ریش یا موتور 125 هوندا دارد یا در مغازهاش عکس امام دارد، بزند، یک تئوری پشت قضیه قرار داشت و میگفتند این بدنه رژیم را نگه داشته است و اگر این بدنه را بزنیم، بالا خود به خود فرو میریزد. اینها هر کدام یک فاز بود. شب هفت تیر فاز اول بود که آقای بهشتی و سران رژیم را بزنند، ولی در مجموع هفت تیر تنها یک اقدام نبود، بلکه قطعهای از پازلی بود که آنها تنظیم کرده بودند، چون امنیت شهر خیلی خراب بود، فراخوان داده شد و نیروها آمدند و در مقر اصلی جمع شدند و هر گروهی به نواحی مختلف تهران اعزام شد. در همان شب و فردای آن دستگیریهایی از اعضای میدانی سازمان و بر اساس آدرسهایی که وجود داشتند، انجام گرفت که بازدارندگی خوبی داشت. بعد هم حفاظت از دیگر مکانهایی که باقی مانده بودند، چون هیچکس نمیدانست چه کسانی نفوذی هستند. بعد هم اتفاق هشت شهریور افتاد. بعد دادستان کل آقای قدوسی توسط عامل نفوذی ـ فخار ـ به شهادت رسید. این هم حماقت سازمان بود. شاید اگر ترورها را پشت سر هم انجام میداد، البته بعید بود رژیم سقوط کند، اما آسیبهای جدیتر از آنچه که پیش آمد، میدید، اما به مقطعهای فاصلهدار خورد، در حالی که احتمال داشت به یک جنگ داخلی تبدیل شود. چندین بار هم کشمیری اقدام به بردن مواد منفجره در بیت امام کرده بود که با هوشیاری مرحوم حاج احمد آقا خنثی شده بود. در اعترافاتشان هست که گفته بودند اگر سر نظام را بزنیم، بدنه از هم میپاشد، ولی هیچکدام از اینها تحلیلهای منطقیای نبود و به نتیجهای به اذن الهی نرسید.
از آن شب خاص نکته خاصی یادتان نیست؟
عرض کردم فراخوان داده شد و لحظه به لحظه با حزب جمهوری ارتباط داشتیم. آن موقع ارتباطات تلفنی مثل حالا نبود. شایعات مختلفی وجود داشت. افراد بسیار نگران بودند. مخصوصاً نگران آقای بهشتی بودند که چه اتفاقی افتاده است. ساعت یک و دو نصف شب اعلام شد آقای بهشتی به شهادت رسیده است. واحدها در کل تهران در حال گشتزنی بودند و موارد مشکوک را دستگیر میکردند. مردم در بهت و حیرت فرو رفته بودند. تقریباً ساعت هفت و هشت صبح خبر به صورت رسمی اعلام شد و تعداد کشتهها ضربه خیلی سنگینی بود.
دوستی داشتم که خارج از کشور زندگی میکرد. بعدها که به ایران آمد، گفت من انقلابی نیستم، ولی این ضرباتی که رژیم در هفت تیر و هشت شهریور خورد، به هر حکومت دیگری خورده بود سرنگون شده بود که 72 کادر مرکزی و ادارهکننده حکومت یکجا از بین بروند. با توجه به این که جنگ و اتفاقات جداییطلبها را هم داشتیم، ولی در آن مقطع نکته مهم این است که ملت ید واحده بودند. اگر بخواهم فلشی به الان بزنم و تعریضی به حالا بکنم، این است که همه ملت حزباللهی نبودند، کسانی را که مخالف جنگ، حکومت و روحانیت بودند، داشتیم که طبیعی هم هست، اما آنچه که وجود داشت این بود که عناصر علاقمند به حکومت و نظام ید واحده بودند و این سرمایه بسیار بالایی برای مقابله با این حوادث بود، در حالی که میبینیم در خود 88 هم خوب بود، ولی بعد از 88 که مشخص شد در آن افشاگریها صداقتی وجود نداشت و بیشتر جنبه قدرتطلبی داشت.حزبالهیها هم دسته دسته شدند و هنوز هم ادامه دارد.
پای کار حکومت بچه حزباللهیهایی هستند که حقیقتاً مخلصانه ایستادهاند و میایستند. پرسیدید در گشت شب کسی مزد میگرفت، عرض کردم که نه؛ طرف تاجر یا رئیس کارخانه بود. ماشین و غذایش را میآورد. آن موقع بنزین کوپنی بود، بنزین خودش را هم میآورد. گاهی طرف باید همکلاسی سابق یا همکار خودش را دستگیر میکرد. خیلی ایثار و از خودگذشتگی میخواست. اینها پای کار حکومت و نظام ایستاده بودند. به همین دلیل آقا به آقای روحانی فرمودند مراقب باشید اینهایی که پای کار هستند، حذف نشوند. در یک هیئت میبینید عده زیادی میآیند، سینه میزنند، غذا میخورند و میروند، اما 20، 30 نفر پای کار هستند و همه زحمات را به دوش میکشند و در گرما و سرما میایستند. در نظام و حکومت هم همین است.
در آن زمان کسانی که پای کار نظام ایستاده بودند، ید واحده بودند و قاطبه بسیار بالایی هم بودند و امام با همین سرمایه اجتماعی وارد میدان میشد. تهران بمباران میشد امام فرمودند من از تهران تکان نمیخورم. واقعاً نقطه قوت ما خدا، رهبری و مردم بود. هشت تا استان ما لب نوار مرزی درگیر جنگ و گرفتار بودند. واقعاً اگر کسی بیاید و تصویری از آن زمان ارائه بدهد که کجا بودیم. رئیسجمهورمان یک آدم منحرف، دستگاهها و نهادها از هم پاشیده، غرب کشور ما خونین، موشکهای اسکادی که به شهرها و استانها میخوردند، مهاجرینی که با تفکرات مختلف آمده بودند، گروهکها و سازمانهای مختلف، بلد نبودن اداره حکومت و افراد نفوذی. خیلی وضع بدی بود. اصلاً سیستم امنیتی وجود نداشت. عکسهای اول انقلاب را از امام ببینید. افراد به فاصله ده سانتی امام نشستهاند. کنترلی وجود نداشت. واقعاً نمیتوانم چیزی بگویم جز این که عنایت الهی بود. بچههای گشت شب هم یکسری آدمهای خالص بودند که خیلیهایشان از دنیا رفتهاند و باقی هم دچار کهولت سن هستند. آنها پای نظام ایستادند و تکلیفشان را انجام دادند و بعد از آن هم هیچ ادعایی نداشتند. این که فکر کنید پایان کاری بود یا سوبسیدی بود، ابداً. صرفاً برای انجام وظیفه بود. الان هم پای اسلام، قرآن، آقا و نظام ایستادهاند.