به گزارش گروه استانها دفاع پرس، نوجوان که بود بهش می گفتند "خلیل موتوری". خیلی به موتور سواری علاقه داشت. بعد از یکی دو سال کار کردن و پس انداز موفق شد یک موتور قرمز دست دوم بخرد. خواهرش میگوید: روزی پدر بعد از مدتها به خانه آمده بود. دور هم نشسته بودیم و صحبت می کردیم که کسی خبر آورد: «خلیل با موتور رفته بالای درخت!»پدر و مادر مثل اسپند از جا پریدند و خود را به محل ماجرا رساندند. وقتی به آنجا رسیدند، دیدند که خلیل موتور را با طناب به بالای درخت کشیده و آن را از دو طرف به شاخه بزرگ درخت آویزان کرده و با یکی از دوستانش سوار بر موتور روشن، میان زمین و آسمان می خندد و گاز می دهد. پدر هر چه خواست کار اشتباه و خطرناک خلیل را با تحکم و اخم در چهره به او بفهماند، از این کار بدیع پسر خنده اش گرفته بود و فقط پرسید: «چرا این کار را کرده ای؟» و او پاسخ داد: «می خواستم ببینم پرواز در میان آسمان و زمین چه لذتی دارد؟».