در چهارمین دوره مراسم اسوه های ایثار ناجا مطرح شد

شهیدی که در اسارت 70 درصد جانباز شد /اشک هایشان مجال دلتنگی‌ چند ساله را نمی‌داد

همسر شهید کلانتری گفت: همسرم وقتی از اسارت بازگشت جانباز 70 درصد شده بود. با ضربه هایی که بر سر ش زده بودند به شدت جانباز شد و با این که چندین بار جراحی شد اما بالاخره در14 شهریور 84 به جمع یارانش پیوست و شهید شد.
کد خبر: ۵۲۷۸۷
تاریخ انتشار: ۲۲ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۳ - 13September 2015

شهیدی که در اسارت 70 درصد جانباز شد /اشک هایشان  مجال دلتنگی‌ چند ساله را نمی‌داد

به گزارش گروه اجتماعی دفاع پرس، چهارمین دوره مراسم اسوه های ایثار ناجا در مشهد مقدس در حالی آغاز شد که پنجاه خانواده شهید از استان های فارس، سیستان و بلوچستان، کرمانشاه، مازندران و تهران که از سال 84 تا 89 در ماموریت های متفاوت ناجا به شهادت رسیده اند در این مراسم شرکت کردند.

شهناز کلانتری همسر شهید سیروس کلانتری در حاشیه های این دوره در گفت و گو با خبرنگار انتظامی دفاع پرس، گفت: همسرم که در مخابرات ژاندارمری فعالیت می کرد در همان اوایل جنگ یعنی سال 59 به اسارت رژیم بعثی درآمد.

وی ادامه داد: 10 سال اسیری همسرم و چشم انتظاری من در تمام این مدت که بسیار هم بر من سخت گذشت حاصل ازدواج یک ماهه من با ایشان بود.

همسر شهید کلانتری با بیان این مطلب که پس از چند ماه از طریق هلال احمر متوجه شدیم همسرم اسیر شده است، افزود: من به عشق همسرم ده سال منتظر آمدنش شدم و هنگامی که همه اسرا آزاد شدند شهید کلانتری نیز بازگشت.

شهناز کلانتری ادامه داد: : همسرم وقتی از اسارت  بازگشت جانباز 70 درصد شده بود.  با ضربه هایی که بر سر ش زده بودند  به شدت جانباز شد و با این که چندین بار  جراحی شد اما بالاخره در14 شهریور 84 به جمع یارانش پیوست و شهید شد.

در این مراسم حال و هوای خاصی میان همسران شهدای ناجا و فرزندانشان که تنها یادگاران این عزیزان بودند برقرار بود.

هر یک از همسران شهدا با بازگو کردن خاطرات خود از همسران شهیدشان فضای روحانی به مراسم داده بودند.

در این یادبود همسرانی که شاید بیشتر از یک سال با همسر شهید خود زندگی نکرده بودند تا همسران شهیدی که پس از 17 الی 18 سال زندگی مشترک  همسفران خود را در راه مبارزه با اشرار، اراذل و اوباش، موادمخدر و قاچاقچیان و در راه امنیت کشورمان  از دسا داده بودند حضور داشتند.

در این مراسم فرزندان شهیدی را دیدیم که  از 9 الی 10 سالگی تا 25 سالگی که هر کدام رنج و مشقت مادرانشان در غم از دست دادن پدر دیده بودند.

در بین جمعیت به فرزندان کوچک تری نیز برخوردیم که شاید سنشان هنوز دو رقمی نشده بود و هنگامی که پای صحبت های مادرانشان می نشستیم تنها یک چیز ما را نیز به فضای درونی آنها نزدیک تر می کرد و آن عشق به نظام و عشق به ولایت بود که در آنها موج می زد و با این که به همسرانشان علاقه بسیاری داشتند اما هرگز مانع راه پرخطرشان نشدند و هنگامی که از همسرانشان سخن می گفتند بغضهای چندین و چندساله خود را با لبخندهای تلخی می خوردند اما اشک هایشان  مجال دلتنگی چند ساله را نمیداد و ما را هم  بارانی کرد..

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها