اسوه‌های ایثار و مقاومت/ همسر شهید رفیعی کیا در گفت‌وگو با دفاع پرس:

سخت‌ترین لحظه زندگیم پاسخ به دخترم بود/ شهادت همسرم مصادف شد با تولد دخترم

همسر شهید رفیعی کیا گفت:دخترم سه ساله بود که پدرش را از من درخواست کرد و یکی از سخت ترین و بدترین لحظات زندگیم پاسخ دادن به همین سوال دخترم شد.
کد خبر: ۵۴۷۷۴
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۴ - ۰۶:۵۹ - 11October 2015

سخت‌ترین لحظه زندگیم پاسخ به دخترم بود/ شهادت همسرم مصادف شد با تولد دخترم

سرویس اجتماعی دفاع پرس_ طیبه کرانی: سنش کم است اما چهره اش حکایت از سختی های فراوانی دارد که به گفته خودش فکر می کرده از دست دادن همسرش بدترین اتفاق ممکن در زندگیش باشد اما نه! بعد از شهادت همسرش قضاوت و نگاه اشتباه اطرافیان سخت ترین لحظات عمرش را رقم زدند.

از "لیلا ذبیحی" همسر شهید حاج "حسین رفیعی کیا" می گویم. زنی جوان که همزمان با مادر شدنش باید غم از دست دادن همسری که عاشقانه دوستش داشت را تحمل می کرد. اما انگار تحمل شهادت همسرش به مراتب راحت تر از زخم زبان های اطرافیانش بود.ولی به قدری این اسوه صبر مقاومت می کند که حالا بعد از گذشت سال ها توانسته است از تحصیلات ابتدایی به دانشگاه راه یابد و با عشق به خالقش تنها یادگار حاج حسینش را زینب گونه بزرگ کند.در ادامه گفت و گوی خبرنگار انتظامی دفاع پرس را با همسر شهید رفیع کیا به شرح ذیل می خوانید: محل خدمت همسرم بانه بود و من که به تازگی با وی ازدواج کرده بودم زندگی خود را از همانجا آغاز کردم.

وی ادامه داد: پس از گذشت یک سال و سه ماه از زندگی مشترکمان شب تولد فرزندم همسرم به شهادت رسید.
 
همسر شهید رفیعی کیا تصریح کرد: همسرم در درگیری با قاچاقچیان مشروبات الکی در مرز بانه در تاریخ 20 شهریور 86 به آرزوی دیرینه خود رسید.
 
وی افزود: هنگامی که من در بیمارستان بودم و فرزندم متولد شد سراغ همسرم را گرفتم اما به من گفتند که مادر همسرت فوت کرده و همسرت درگیر مراسمات ختم است.
 
وی با بیان این مطلب که من مطمئن بودم حتی همسرم با فوت مادرش محال است من را در این شرایط در بیمارستان تنها بگذارد گفت: یک روز گذشت و من دیدم که همسرم به دنبالم نیامد. به نوعی در بهترین لحظه زندگی ام که مادر شدنم بود، بدترین لحظه زندگیم نیز که شهادت همسرم بود رقم خورده بود و من هنوز بی اطلاع بودم.
 
 
ذبیحی افزود: بعد از دو روز به دنبال من آمدند و من را به مراسم ختم بردند. اما وقتی با مادرشوهرم روبرو شدم فهمیدم که چه بلایی سرم آمده و همسرم را که تنها تکیه گاه من بود برای همیشه از دست دادم. بسیار گله مند شدم که چرا به من اجازه نداده اند در مراسم تشییع وی شرکت کنم و از این مسئله بسیار دل شکسته شدم.
 
همسر شهید رفیعی کیا افزود: فکر می کردم که سخت ترین لحظه زندگیم شهادت همسرم باشد اما بعد از شهادتش با یک سری رفتارهای اشتباه مردم و اطرافیانم مواجه شدم و فهمیدم لحظات سخت زندگیم مقابله با این رفتارهای نادرست مردم است. نگاه اطرافیانی که من را خیلی آزار می داد چرا که حق زندگی کردن را به من که زن جوانی بودم و همسرم شهید شده بود نمی دادند. اما من با توکل به خدا و توسل به همسرم توانستم نه تنها با این مشکلات مقابله کنم بلکه پس از گذشت 9 سال از شهادت همسرم من که کلاس چهارم ابتدایی را بیشتر نداشتم در حال حاضر دانشجوی رشته علوم تربیتی شوم.
 
وی اذعان داشت: دخترم سه ساله بود که پدرش را از من درخواست کرد و به جرات می توانم بگویم یکی از سخت ترین و بدترین لحظات زندگیم پاسخ دادن به همین سوال دخترم شد.
 
ذبیحی در ادامه گفت و گوی خود تصریح کرد: مردم فکر می کنند که زمان جنگ فقط رزمندگان خصوصیات خاصی داشتند اما من این روحیات، ایثارگری، از خود گذشتگی، با خدا بودن و حفظ مسئولیت در برابر برقراری امنیت در جامعه را به واقعیت و به وضوح در خصوصیات و اخلاقیات همسرم دیدم.
 
وی با عنوان کردن خاطره ای از به خواب آمدن همسرش گفت: اوایل شهادت همسرم وقتی خانواده ایشان دخترم را از من میگرفتند اگر مدت زمان نبود دخترم طولانی می شد من به شدت بهم می ریختم و احساس ناراحتی می کردم.
 
همسر شهید رفیعی کیا در پایان مصاحبه خود با خبرنگار انتظامی دفاع پرس گفت: یک بار که خیلی هم دل شکسته بودم، خواب همسرم را دیدم. من به همسرم با عصبانیت گفتم «چرا خانواده تو با من و فرزندم این گونه رفتار می کنند. به مادر و خواهرت بگو که فرزندم را اذیت نکنند و او را به من بازگردانند.» شهید تنها یک کلمه گفت « من گرفتار شده ام نه می توانم به شما چیزی بگویم و نه می توانم به مادرو خواهرم چیزی بگویم» وقتی از خواب بیدار شدم از نوع رفتار خودم به شدت پشیمان شدم و در نوع رفتارم با خانواده همسرم تغییرات زیادی انجام دادم.
 
انتهای پیام/
نظر شما
پربیننده ها