مهدی جمشیدی عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در یادداشتی شفاهی به خبرنگار دفاع پرس، درباره نامه مقام معظم رهبری به جوانان اروپا و امریکای شمالی گفت: در مورد نامه مقام معظم رهبری چند نکته اصلی وجود دارد، نکته اول، اصل نامه نگاری و فلسفه و حکمتی که در آن مطرح شده است مورد تامل است، نکته دوم مخاطبان این نامه است که ایشان جوانان اروپایی و امریکایی را طیف مورد هدف خود قرار دادند و سیاستمداران و دولتمردان غربی را کنار زدند و به این صورت با جوانان گفتگوی مستقیم داشتند.
درباره اصل نامهنگاری با توجه به طرز تفکر و مفهوم بندی رهبر معظم انقلاب در چند سال گذشته و با توجه به مفاهیمی از قبیل بیداری اسلامی، تمدن اسلامی و پیچ تاریخی که مطرح کردند و اینکه ایشان معتقدند نظام سلطه آخرین کوششها و تلاشهای خود را برای بقایش انجام میدهد؛ اگر این نامه را در این چارچوب مفهومی بخواهیم بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم، تحولاتی که در قلب غرب در حال رخ دادن است حاکی از روند رو به اضمحلال و انحطاط غرب دارد و به راستی تمدن غرب در حال فروپاشی است و غرب نیز از این فروپاشی آگاهی پیدا کرده است و براساس این درک و آگاهی، یک پروژه تخریب علیه رقیب تمدنی خود (اسلام و مسلمین) را رقم زده است.
از این جهت غرب یک سلسله پروژههای ساختگی و تصنعی را طراحی میکند تا به هدف تخریب چهره اسلام و یا ارائه چهره موهن از فرهنگ اسلام و ارزشهای اسلامی برسد، سنت کلاسیک تبلیغات اینها به خصوص مسیحیان کاتولیک میگویند، اسلام دین شمشیر است و از طریق زور و شمشیر فتوحات داشته و جوامع دیگر را تسخیر کرده است. این تصویر تا حد زیادی در ذهن غربیها نهادینه، تثبیت و رسوب کرده است و شاید با توجه به تحولات فکری و تعاملات بیشتر، در طول 5 قرن کمی تغییر کرده باشد، ولی رسوب این موضوع همچنان باقی است.
اما در دو، سه دهه اخیر سنتی ایجاد شده به عنوان متهم کردن اسلام به "خشونت و تروریسم" و این یعنی از کلید واژههای جدیدی برای تصویر سازی منفی علیه اسلام استفاده میشود، که توسط متفکران آنها و به واسطه رسانههای ارتباط جمعی صورت میپذیرد. به طور مثال تصویری که از جهان اسلام ارائه می دهند یک نوع خشونت کور و بیمنطق است، بر این اساس نتیجه این پروژه ها نفرت پراکنی بر ضد اسلام در جوامع غربی خواهد شد.
این حادثه رخ داده در فرانسه (توهین به پیامبر) را نمیتوان یک واقعه منفرد و تصادفی و محاسبه نشده تصور کرد و در واقع قطعهای است از یک نقشه کلان و کلی که غایت آن چیزی به جز تخریب تبلیغاتی و رسانهای رقیب تمدنی نیست و این رقیب تمدنی «اسلام» است که در حال شکل گیری است، بنابراین غرض ورزی خاصی پشت این برنامه ریزی ها وجود دارد که آن هم جلوگیری از اوجگیری تاریخی مسلمین و اسلام است.
تمدن غرب به دلیل جهتگیریهای مادی و سکولاریستی و منفعتجوییها و سلطه گریهایی که در طول سه، چهار سده گذشته داشته است، در مسیر افول و سقوط غلتیده و دچار تناقضهای درونی شده است و اقتدار غرب ترک برداشته و نقاب نفاقش کنار رفته است و این را انسان معاصر(چه غربی و چه شرقی) نسبت به وجودش(تمدن غرب) تنبه پیدا کرده است و نسبت به دعاوی تئوریک و فلسفی غرب تردید جدی شکل گرفته است؛ در نقطه مقابل این انگاره، یک اسلامی در قالب بیداری اسلامی و تمدن اسلامی در حال شکلگیری است که تهاجم به غرب را در دستور کار قرار داده و دست به ارائه یک الگوی اجتماعی متفاوت از زندگی زده است. بنابراین یک نزاع تمدنی جدی و در ابعاد کلان شکل گرفته که به صورت خاص از وقوع انقلاب اسلامی شروع شده و انقلاب اسلامی به صورت کاملا آشکار با غرب، دست به گریبان شده است و اقتدار او را به چالش کشیده است. بنابراین غرب با این شعبدهبازیها قصد دارد از چهره شیطانی خود دفاع کند واین کار را باید ساز و کار تخریب رقیب تحلیل کنیم.
نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد، این است که چرا مقام معظم رهبری جوانان غربی را به عنوان مخاطب خود قرار دادهاند، به صورت مرسوم و طبق آداب دیپلماتیک ایشان باید دولتمردان غربی را نقطه هدف خود قرار میدادند، نه تودههای مردم و نسل جوان. اما پاسخ به این سوال در متن پیام رهبری نیز آمده است چرا که با حکمرانان و دولتمردان نمیتوان سخن گفت، آنها از فطرت انسانی خویش دور شدهاند و از صداقت کافی برخوردار نیستد چون از کارتلها و تراستهای صهیونیستی فرمان میگیرند نه از وجدان انسانی خود و اینها خوی استکباری و سلطهگری خود را رها نمیکنند چون به تحقیر و کوچک شمردن دیگر انسانها عادت کردهاند، چون منفعت خواه هستند نه دموکراسی خواه.
در همین راستا مقام معظم رهبری در سال گذشته دو بار تاکید کردند که من به مذاکره هستهای با غرب خوشبین نیستم و در انتهای سال نیز فرمودند این قبیل مذاکرات نتیجه هم نخواهد داد، ایشان در واقع پیش بینی شان بر مبنای ذات منفعت طلبانه و سلطه گرانه، به نظام سرمایه داری است و سرمایه سالاران، عملی غیر از خوی درندگی نسبت به کشورهای دیگر نمیتوانند داشته باشند و صداقت در آنها راه ندارد، بنابراین رهبری به جای مذاکره و نامهنگاری با دولتهای غربی ترجیح دادند با نسل جوان مباحثه کنند، حتی به پاپ هم ایشان نامه ننوشتند و این نوع نگاه مستقیم یک نوع سنت راهبردی است که در سیره امام خمینی(ره) نیز مشاهده میکنیم که اغلب تودههای مردم و نسلهای جوان که فطرتهای حقیقت خواهانه دارند را با آنها صحبت میکنند و البته اثر این نوع نگاه بیشتر هست.
اگر بخواهیم در مورد ثمرات و اثرات این نامه در قالب بخش سوم صحبتها سخن گفت باید بگویم، حتی اگر این نامه در روزهای اول بازخورد رسانهای جدی نداشته باشد به این دلیل که رسانه های اصلی غرب به آن نپرداختند، اما باید دانست که کانالهای ارتباطی در غرب محدود به کانالهای رسمی و بزرگ نیست، بلکه رسانههای اجتماعی کارکرد بیشتری دارند و این پیام بدون شک به نسل جوان غربی خواهد رسید و آنها این نامه را مطالعه خواهند کرد و حداقل پیامد این نامه، ایجاد یک نوع تردید و شک در ذهن و دل جوانان غربی، در راهی که توسط دولتمردان غربی طی شده است، سوالی مبنی بر اینکه آیا واقعا آنچه تا به حال از اسلام در رسانههای رسمی به آنها القا میشده حقیقت اسلام است؟ یا حقیقت واژگونهای از اسلام؟ می باشد. در واقع به جای اینکه رسانه های غربی واقع نما باشند و آنچه که هست را نمایش دهند، مطابق منافع لیبرال سرمایه داری از اسلام تصویر سازی کرده و جوانان را از اسلام دور کرده اند.
رهبر معظم انقلاب در این نامه به جوانان اروپایی توصیه کردند، به جای اینکه رسانهها را برای شناخت حقیقی اسلام، واسطه قرار دهند و آنها نیز یک تصویر منفور را برای شما از اسلام ناب به نمایش بگذارند، خودتان به شناخت اسلام بروید و آن را از منابع و ماخذ دست اول بشناسید، در جریان این نامه یک استفهام انکاری نیز توسط ایشان به جوانان غربی مطرح شده است و آن اینکه رهبر معظم انقلاب اشاره میکنند که شما جوانان در جریان هستید که اسلامی که چهره آن را موهن و خشونت طلب نشان میدهند، توانسته در طول 5 قرن یکی از بزرگترین تمدنهای علمی و اجتماعی جهان را به وجود آورد و بیشترین تعداد متفکیرین را در دل خود بپروراند.
این مطلب یعنی ارجاع دادن به یک واقعیت تاریخی و بزرگ و اینکه عقبه تمدن اروپا، به تمدن اسلامی بازمیگردد و غرب نیز از دل این تمدن اسلامی ارتزاق کردهاست. این ارجاعات تاریخی دو نتیجه دارد: در مورد مسلمانان این است که ما دچار یک نوع خودیابی و اعتماد به نفس جمعی و تاریخی میشویم و از سوی دیگر غرب هم تصور نمیکند که مسلمانان هیچ فضیلتی نه در گذشته و نه اکنون دارند.
انتهای پیام/ف.ه