به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، شعر از قدیم الایام معمول بوده و شاید بتوان گفت قدرت شعر گفتن در بشر همزمان با قدرت بیان بوده است. و حتى بعضى آنرا از غرائز فطرى انسان به حساب آوردهاند.
اهمیت شعر در انسان به قدرى است که او در ایّام خاصى تمایل به سرودن آن دارد؛ مثلاً مادر موقع بچه دارى که کودک خود را به ترقص در مىآورد عموماً الفاظى خیالى توأم با وزنى هر چند محدود بر زبان جارى مىکند. و گاهى اوقات با صداى خود ترانهاى هم مناسب با آن، به اجرا در مىآورد و همچنین در مصائب باز این خصوصیت را بیشتر در زنها خصوصاً زنان عزادار و مصیبت دیده به خوبى مشاهده مىکنیم.
در کتب منطق در بحث صناعات خمس منطقیون بالاتفاق صنعت پنجم را به شعر اختصاص داده و کم و بیش در باره آن بحث کردهاند. هر چند بحث منطق در باره شعر با بحث درباره آن در علم عروض و قافیه «علم بدیع» و وزن و موسیقى تفاوت بسیارى دارد.
بعلاوه شعر اصلاً از نظر منطقى با شعر از نظر ادیبان تفاوت زیادى دارد؛ چرا که از نظر منطق شعر محدود به مخیلات است صرف نظر از وزن و قافیه؛ ولى شعر از نظر ادب مخیلات توأم با وزن و قافیه است، البته شعر نیمایى و شعر سپید را باید از این مسأله استثنا کرد.
تعریف شعر
با توجه به این مطالب باید گفت شعر از نظر متأخران و ادیبان عبارت است از: «گره خوردگى عاطفه و تخیل که در زبانى آهنگین شکل گرفته باشد. بر خلاف نظم که کلامى است موزون و مقفى بدور از عاطفه و خیال.» پس عناصر و ارکان مهم شعر عبارتند از: عاطفه، تخیل، زبان، موسیقى و تشکل؛ ولى عناصر نظم همان وزن و قافیه هستند. با توجه به این تعریف و توضیح در مىیابیم که اگر نظم بدون تخیل باشد دیگر شعر نیست.
مقام و موقعیت شعر و شاعر در عصر جاهلیت
شعر و شاعر در آن زمان به قدرى حائز اهمیت بودند که آن دو را مقدم بر شمشیر و جنگجو مىدانستند و چه بسا ارزش او را بر خطیب و خطابه نیز برترى مىدادند؛ چرا که شاعر زبان قبیله بود و در جنگها او بود که دشمن را هجو مىکرد و با رجزهایش لشکر را بر مىانگیخت و احساسات آنها را به هیجان در مىآورد و نهایتاً پیروزى را نصیبشان مىنمود. و اگر در قبیلهاى شاعرى پدیدار مىشد براى او جشنها بر پا مىکردند و به رقص و پایکوبى و اطعام مىپرداختند که قبیله آنها زبان گویائى به دست آورده است که در تمام مراحل حیات منشأ موفقیتهاى مختلفى برایشان بود.
در اهمیت شعر و شاعر در آن عصر چنین نوشتهاند:«در آن روزگار نقش اجتماعى راستینى به عهده شاعر بود. قدرت شاعر بر قدرت خطیب فزونى داشت؛ زیرا شعر با سرعت بیشترى در خاطرهها نقش مىبندد و زودتر از خیمه گاهى به خیمه گاهى دیگر و از چاه آبى به چاه آب دیگر انتشار مىیابد؛ از طرف دیگر نوعى ویژگى مافوق طبیعى با نام شاعر ملازم بود. مىپنداشتند که موجودى نامرئى و نیرومند که همان جن باشد به وى الهام مىبخشد و یا حتى در درون او حلول کرده است. هر شاعر جن خاص خود را داشت؛ سخنان شاعر خاصه هجاهاى او از قدرت خباثت آمیزى برخوردار بود و گاه همچنان که پیش از این گفتیم قبائل شاعران اسیر را دهانبند مىزدند تا شاید از قدرت زیان آور سخنانشان رهایى یابند.»
ظهور اسلام و پیشرفت شعر
با ظهور اسلام در جزیرة العرب نه تنها اهمیت و مقام و رتبه شعر تنزل نیافت بلکه شعر به نحو بهترى به حیاط خود ادامه داده و با ترغیبها و تشویقهاى پیامبر و توجه آن حضرت به مقام شعر و شاعرى مکان و مقام خود را به نحو مطلوبترى افزایش داد.
در تاریخ مىبینیم که در بین اسراى جنگ احد اسیرى که شاعر است مورد لطف پیامبر قرار گرفته و بر او منت نهاده و آزادش مىکند؛ اما بر خلاف دیگر اسیران از او فدیه دریافت نکرده؛ ولى در مقابل آزادى او تعهد مىگیرند که بر ضد اسلام و مسلمین شعر نسراید. و یا در جاى دیگر پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله کعب بن زهیر را مهدور الدم دانسته و خون او را مباح نمودهاند؛ ولى به جهت شعرى که سروده بود مورد توجه پیامبر قرار گرفته و حضرت او را مورد عفو و مرحمت قرار مىدهند.
مقام شعر در مواردى به حدى بالا میرود که پیامبر عزیز اسلام مسلمین را همانطوریکه امر به تعلیم و تعلم قرآن کریم مىفرموده آنان را امر به سرودن و ضبط و ثبت اشعار فرموده و این امر را یارى دین و جهادى در راستاى حفظ اسلام مىدانستند.
چنانکه دیدیم اسلام به «شعر» اهمیت مىدهد و پیامبر اسلام شعراى متعهد را ارج مىنهاده است، با این حال خداوند متعال در قرآن مجید با صراحت تمام صفت «شاعر» بودن را از پیامبر نفى فرموده است. چنانکه «شعر نبودن» قرآن مجید را تصریح نموده و اکنون سیرى در این دسته از آیات قرآن مجید مىکنیم.
مجموع آیاتى که درباره رسالت خاتم النبیین نازل شده است حدود 1920 آیه مىباشد که درصد متوسط آن 30% کل قرآن مىباشد.
کفار قریش با اینکه خود از جاذبههاى قرآن بى بهره نبوده و شدیدا تحت تأثیر آن کلام الهى قرار مىگرفتند خصوصاً وقتى که وجود مقدس پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله با آن صداى زیبا و قرائت جذّاب و نفس گیرایش آیات الهى را تلاوت مىفرمودند همه شدیداً جذب شده و تحت تأثیر قرار مىگرفتند؛ حتى سران کفار قریش که از مخالفین سرسخت بودند شبانه از خفا و تاریکى استفاده کرده و پنهان از دیگران خود را در گوشهاى مخفى کرده و به تلاوت قرآن گوش فرا مىدادند؛ اما وقتى به طور جدى دریافتند که این امر با عقاید و افکار و منافع آنها سر سازگارى ندارد بلکه شدیداً آنها را به خطر مىاندازد به فکر چاره اندیشى افتادند و براى اینکه این جاذبه پر قدرت و با صولت قرآن و پیامبر را از دیدگاه عامه مردم بیندازند، دست به اتهامات مختلف و متعدد و گاه متضاد با هم مىزدند. چنانکه گاهى حضرت را ساحر مىخواندند و در برههاى ایشان را کاهن معرفى مىکردند و در زمانى او را شاعر مىپنداشتند؛ حتى به آن حضرت نسبت جنون داده و یا ایشان را مُفْتِرْ و دروغگو مىخواندند.
این تهمتهاى نامناسب و احیاناً متضاد خود حاکى از تحیّر و بیچارگى آنها بود که توأم با جهالت و لجاجتشان معجونى ساخته بود که مرتکب هر نسبت و هر کارى مىشدند تا بتوانند از نفوذ قرآن و پیامبر بکاهند.