به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، امام خمینی(ره) درباره عظمت قرآن کریم میفرماید: این کتاب بزرگ الهی که از عالم غیب الهی و قرب ربوبی نازل شده... از بزرگترین مظاهر رحمت مُطلقه الهیه است.
قرآن شریف به قدری جامع لطایف و حقایق و سرایر و دقایق توحید است که عقول اهل معرفت در آن حیران میماند. این، اعجاز بزرگ این صحیفه نورانیه آسمانی است، نه فقط حسن ترکیب و لطف بیان و غایت فصاحت و نهایت بلاغت و کیفیت دعوت و اخبار از مغیبات و اِحکام اَحکام و اتقان تنظیم عایله و امثال آن، که هر یک مستقلاً اعجازی فوق طاقت و خارق عادت است. بلکه میتوان گفت این که قرآن شریف معروف به فصاحت شد و این اعجاز در بین سایر معجزات مشهور آفاق شد، برای این بود که در صدر اول اعراب را این تخصص بود و فقط این جهت از اعجاز را درک میکردند و جهات مهمتری که در آن موجود بود و جهت اعجازش بالاتر و پایه ادراکش عالیتر بود اعراب آن زمان درک نکردند. الآن نیز آنهایی که هم افق آنها هستند، جز ترکیبات لفظیه و محسنات بدیعیه و بیانیه چیزی از این لطیفه الهیه ادراک نکنند.
قرآن یک سفره گستردهای است که همه از آن استفاده میکنند، منتها هر کس به وضعی استفاده میکند. آن برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلکه عایله بشری از مقام شامخ احدیت به کشف تام محمدی (ص) تنزل کرد که بشریت را به آنچه باید برسند، برساند. این صحیفه الهیه، کتاب احیای قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است. این کتاب خداست و به شؤون الهیه جل و علا دعوت میکند.
اهداف و مقاصد نزول قرآن
ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از جهات برهانی، که خود به ما مقصد را میفهماند، از خود کتاب خدا اخذ کنیم. صاحب کتاب مقصد خود را بهتر میداند. اکنون به فرمودههای این مصنف راجع به شؤون قرآن نظر میکنیم، میبینیم خود میفرماید: "ذالک الکتاب لاریب فیه هدی" للمتقین". این کتاب را کتاب هدایت خوانده است. میبینیم در یک سوره کوچک چندین مرتبه میفرماید: "ولقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مذکر" میبینیم میفرماید "وانزلنا الیک الذکر تبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون". میفرماید: "کتاب انزلناه مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر اولوالالباب". (سوره ص آیه29)
بدان که این کتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، کتاب هدایت و راهنمای سلوک انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نوربخش سیر الی الله است. بالجمله، خدای تبارک و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این کتاب شریف را از مقام قرب و قدسی خود نازل فرموده و بر حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به کسوه الفاظ و صورت حروف درآمده، برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریک دنیا رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی و رساندن آنها از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج کمال و قوت و انسانیت.
مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه میفرماید: هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است. باید انسان به تفکر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، که راجع به قوای ملکیه است تا منتهی النهایه آن که حقیقت قلب سلیم است... بهدست آورد. و سلامت قوای ملکیه و ملکوتیه گم شده قاری قرآن باشد، که در این کتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفکر آنرا استخراج کند.6 هیچ جا بهتر از قرآن نیست. هیچ مکتبی بالاتر از قرآن نیست. این قرآن است که ما را هدایت می کند به مقاصد عالیه که در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمیدانیم.(امام خمینی(ره))
باور به اعجاز بیانی قرآن، پرسشهایی پر دامنهای را در قلمرو ترجمهپذیری این کتاب آسمانی پدید آورد.
در میان فرق اسلامی، شیعیان امامی، با نگرشی ایجابی به مقوله ترجمه پذیری قرآن نگریستند و چهرههای شاخص این مکتب، از ترجمهپذیری قرآن، دفاع کردند. این نگرش، موجب شد که با رواج تشیع در ایران، ترجمههای متعددی از قرآن کریم به زبان پارسی تدوین یابد.
بهترین معرف قرآن، خود قرآن است و هر کسی قبل از مراجعه به هر کتابی برای فهم قرآن پسندیده است و ضروری، که به خود قرآن رجوع کند، چرا که قرآن هر موضوعی را بهتر می فهمد (یعنی بهترین مقصود و معنی را درباره هر مضمون و موضوعی دارد) و هم بهتر از هر مفسر و تفسیری میتواند، "موضوع را به اشخاص بفهماند. بنابراین برای آن که هر منظوری و مفهومی، از جمله فهم درباره قرآن را بفهمیم، بهترین مرجع قرآن است، همچنان که سایر مبحث قرآنی را نیز میتوان با تامل در قرآن فهم کرد و دریافت.
پس از فهم قرآن ما میتوانیم دریابیم که قرآن حلقه اتصالی میان خالق و مخلوق است البته برخی قرآن را ازلی و ابدی می دانستند و می گفتند که قرآن کلام خداوند است و نمیتوان برای کلام خداوند (که خود ازلی است)، شانی حادث و عرضی در نظر گرفت. از سویی، گروهی دیگر قرآن را مخلوق میدانستند و بیشتر به ظاهر آن و پیکره و لفظ آن توجه داشتند و فرصت زمانی 23 سال را که قرآن به پیامبر نازل شد، مثال می آوردند.
عظمت قرآن
«لو انزلنا هذاالقرآن على جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون.»
اگر این قرآن را بر کوهى فرو مى فرستادیم، یقینا آن [کوه] را از بیم خدا فروتن [و] از هم پاشیده مى دیدى. و این مثل ها را براى مردم مى زنیم باشد که آنان بیندیشند.»
این کریمه که در باره قرآن شناسى است در حقیقت ناظر به عظمت و اهمیت قرآن است. سر این عظمت هم آن است که هر کلامى به اندازه متکلمش عظیم و بزرگ است، لذا دلیل حکمى که در این آیه آمده است هم اجمالا در این آیه یاد شده است هم به تفصیل در سه آیه بعد.
مفهوم متلاشى شدن کوهها:
مضمون آیه این است که اگر این قرآن بر کوه نازل شود کوه را متلاشى مى بینید. کلمه «متلاشى» از شىءاى مشتق نشده یعنى لاشىء مى شود وگرنه باب تفاعلى نیست که یک ثلاثى مجرد داشته باشد. «تلاشى، یتلاشى» این چنین نیست این اصلش «لایشىء» است. از این کلمه «لاشى ء» باب تفاعل ساخته شده متلاشى مى شود یعنى لاشیىء مى شود.
«لرایته خاشعا متصدعا» یعنى متلاشى مى شود چرا متلاشى مى شود؟ نفرمود:«من خشیتنا» فرمود: «من خشیه الله» این التفات از غیبت به خطاب براى تامین دلیل این حکم است پس اصل حکم این است که «لو انزلنا هذاالقرآن على جبال لرایته خاشعا متصدعا» چرا «من خشیتنا» نفرمود، بلکه فرمود: «من خشیه الله»، چون «الله» متکلم است هیچ موجودى نمى تواند تجلى الهى و کلام الهى را تحمل کند و همین معنا را در سه آیه بعد که در میان اسماى حسناى حق است بازگو مى کند: «هوالله الذى لا اله الا هو» «هوالله الذى لا اله الا هوالملک القدوس» «هوالله الخالق البارىء»که این سه آیه پشت سر هم در بیان توصیف و شرح اسماى حسناى آن متکلم است و اگر متکلم عظیم بود قهرا کلام او هم عظیم است و کلام او آن چنان عظیم است که کوه توان تحمل آن را ندارد.
در این جا سخن از «خشیت» است نه خوف، بین خشیت و خوف، تفاوت وجود دارد؛ خشیت آن ترسى است که با تاثر قلبى همراه باشد ولى خوف این چنین نیست، لذا موحدان عالم فقط از خدا مى ترسند از غیرخدا خشیتى ندارند، موحدان هم مانند دیگران از هر چیز گزنده و آسیب رسانى خائف اند: از مار، عقرب گزندگان و درندگان و یا بى احتیاطى ماشین ها مى ترسند اما از هیچ چیز خشیت ندارند. خوف آن ترتیب اثر عملى است، ولى خشیت آن چیزى است که انسان آن را مبدا اثر بداند و از او بهراسد.
در این جا هم سخن از خشیت الهى است، خشیت با شعور همراه است و نشانه آن است که کوه ها هم شعور دارند. براى اثبات شعور کوه ها و مانند آن چند دلیل مى توان اقامه کرد: دلیل اول همان شعور عمومى است که خدا براى هر موجودى ثابت مى کند که «له اسلم من فى السموات»، «لله یسجد ما فى السموات»، «یسبح لله ما فى السموات»، «فقال لها و للارض ائتیاطوعا و کرها» که این چند دسته از آیات قرآن کریم به خوبى دلالت مى کند بر سرایت شعور عمومى. درباره کوه ها همان آیاتى که در سوره مبارکه«ص» و مانند آن آمده است که خدا به کوه ها دستور مى دهند که با داود هم نوا
باشند نشانه آن است که آنها هم درکى و تسبیحى دارند. آیه شانزده به بعد سوره «ص» این است که: «انا سخرنا الجبال معه یسبحن بالعشى و الاشراق» و هم چنین در بحث هاى دیگر مى فرماید: «یا جبال اوبى معه» این که فرمود ما کوه ها را مسخر داود کرده ایم که صبح و شام همراه او تسبیح مى کنند مثل یک نماز جماعتى که مامومین به امامشان اقتدا مى کنند سلسله جبال به داود سلام الله علیه اقتدا مى کردند. و هم چنین
«یا جبال اوبى معه» این اوب یعنى رجوع تاویب یعنى آن شدت رجوع و کثرت رجوع است، اگر کسى چندین بار به خداى سبحان رجوع کند مى شود «اواب»؛ یعنى کسى که پر رجوع باشد. «آب» یعنى «رجع ،مآب» یعنى مرجع آن کسى که اهل رجوع مکرر است به او مى گویند اواب: «یا جبال اوبى معه» پس نشانه این است که کوه ها این شعور را دارند.