به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاع پرس، قرآن، رسالت پیامبران را دعوت به توحید و رهایی از هرگونه بردگی طواغیت اجتماعی و بندگی شیطان های درونی و بیرونی و آزادی از آنها می داند: ما به راستی در هر امت و گروهی پیامبری برانگیختیم تا مردمان خدا را پرستش کنند و از طاغوت بپرهیزند. (نحل/36) از این رو، از پیروان ادیان دیگر نیز می خواهد تا در یک گفتمان و راهبرد مشترک مشارکت نمایند؛ راهبردی که ویژگی و اصول بنیادین مشترک آنان نیز است: ای پیامبر بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است و همه می پذیریم بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم، و بعضی از ما دیگر را به جای خدا به پروردگاری و ربوبیت نگیریم.» (آل عمران/64(
بنابراین مسئولیت پیامبران و پیروان آنان این است که به وظایف خود عمل نمایند و در راستای رسیدن به اهداف از سازوکارها و مکانیزم های مناسبی بهره گیرند. این وظایف و مسئولیت ها عبارتند از: آزادسازی انسان از قید و بندها: و از آنان قیدها و بندهایی را برمی دارد که برایشان بوده است. آزادسازی انسان از سلطه دیگران و مبارزه با طاغوت ها و سلب کنندگان آزادی: «به سوی فرعون برو که او طغیان کرد.»
موانع در راه ظهور و بروز آزادی طبیعی و انسانی در فرد و جامعه موجب شد تا پیامبران دراین راه، مبارزه سخت و جانکاهی را آغاز کنند تا بتوانند حقوق طبیعی و انسانی را به انسان های دربند و قید طاغوت های برون و شیاطین درون بازگردانند.
قرآن با بیان مصادیق عینی و تاریخی می کوشد تا تصویر درست و راستینی از آن چه پیامبران انجام می دادند و در راه رسالتی که گام برمی داشتند، نشان دهد. این تصویر تاریخی روشن می سازد که پیامبران موانع تحقق آزادی را در فقدان آزاداندیشی، جباریت، استکبار، خودمحوری، استثمار، کفر و مانند آن ها می دانستند و با آن ها مبارزه می کردند.
خاستگاه آزادی
به نظر قرآن خاستگاه آزادی را باید در سرشت و نهاد او جست. قرآن انسان را موجودی دارای اختیار و اراده می داند که می تواند میان حق و باطل، شکر و کفر، تقوا و فجور (شمس/7و 8و انسان/3) یکی را به اراده و اختیار انتخاب کند؛ از این رو، آزادی امری فطری، ذاتی طبیعی و انسانی است نه یک پدیده و قرارداد اجتماعی، سیاسی و یا حقوقی.
از نشانه های وجود اختیار و آزادی می توان به مسائلی چون 1) وجود مسئولیت پذیری و پاسخگویی انسان: (مدثر/38) هر نفسی در گرو آن چه می باشد که به دست می آورد» (مدثر،38) و 2) وجود تکلیف و وظیفه: آیات بسیاری در این باره وجود دارد که می توان از آن میان به این آیه اشاره کرد: جن و انسان را جز برای پرستش و عبادت نیافریدیم (ذاریات/56 )3) پذیرش تربیت و تعلیم: یزکیهم و یعلمهم (جمعه/2) اشاره کرد.
بنابراین در گزاره های انسان شناختی و آموزه های دستوری قرآن می توان به این مهم دست یافت که خاستگاه آزادی را می بایست در فطرت و ذات انسان جستجو کرد و آزادی به عنوان یک امر ذاتی و فطری در نهاد و سرشت انسان قرارداد.
در بینش و نگرش قرآن انسان در نظام آفرینش موجودی مختار است (آزادی تکوینی) و می تواند از حقوق فطری خویش بدون دخالت قدرت چیره و سلطه گر بیرونی، بهره مند شود و خود انتخاب گر اصلی باشد (آزادی تشریعی).
ریشه یابی مفهومی آزادی
آزادی، در قرآن نباید به معنای یک مفهوم انتزاعی مورد توجه قرارگیرد؛ زیرا این واژه در قرآن نام فعل و کار خارجی و عینی است. آزادی یعنی رهایی از قید و قدرت برانتخاب ارادی بدون جبر و اکراه و اضطرار؛ پس آزادی یک مفهوم انتزاعی نیست، چنان که عدالت مفهومی انتزاعی است؛ بلکه یک مفهوم عینی و نام چیزی خارجی و عمل است، هر چند آزادی در حقیقت خود، به عنوان زیر مجموعه عدالت و یکی از مؤلفه های آن مطرح می باشد.
واژه عربی حر به معنای آزادی، نیز در قرآن، به معنای آزادساختن از بردگی (آزادی حقوقی)(بقره/178، نساء91، مجادله/3 و مائده89) و آزاد شده از بندگی دنیا و اسارت آن (آزادی معنوی) (آل عمران/35) به کار رفته است.
واژگان دیگری در قرآن که دلالت بر مفهوم آزادی به معنای «رهایی از قید و بند» دارد، نیز آمده است؛ مانند واژگان نجات (بقره/41، مؤمنون/28، یوسف/100) که در همین معنا و مفهوم آزادی به کار رفته است.
مصادیق آزادی
در قرآن برای تبیین و تشریح و ملموس و عینی سازی آزادی به مصادیق چندی از آن اشاره شده است. در حقیقت، قرآن نه تنها به بیان مباحث مفهومی، انتزاعی و فلسفی آزادی نپرداخته و در مقام تبیین آن از این زوایه و چشم انداز نظری توجه ندارد، بلکه می کوشد تا با بیان مصادیق عینی و ملموس، همگان را به دریافت حقیقت آن توجه دهد. از این رو، قرآن به مصادیق آزادی اهتمام و توجه بسیاری نموده است. درجه نخست، این اهتمام مربوط به مصادیق آزادی های حقوقی و معنوی است.
به نظر می رسد آزادی حقوقی در قرآن همان رهایی از بردگی و آزادی معنوی رهایی از بندگی خدایان است. این گونه از آزادی های حقوقی، سیاسی و اجتماعی به عنوان اهداف متوسط بعثت پیامبران مطرح و مورد دقت قرارگرفته و مصادیق تاریخی و ملموسی برای شناخت درست آن بیان شده است.
مصادیق و انواع آزادی در قرآن عبارتند از:
آزادی اندیشه
در نگرش قرآن، آزادی اندیشه زیربنای گزینش درست هدف، مسیر و شیوه زندگی و شرط برخورداری از هدایت الهی است. قرآن در بیش از سیصد آیه، انسان ها را به تعقل، تفکر وبصیرت دعوت کرده است؛ از آن میان آیه 219 سوره بقره که می فرماید: «این چنین خداوند برای شما آیات و نشانه ها را روشن بیان می دارد تا شاید شما اندیشه کنید.«
تأکید قرآن به اندیشه استدلالی و برهانی (اعراف/71، یونس/68، هود/96 و یوسف/ 40) بدون برهان و دلیل از سنت ها (بقره/111) و تعصب های غلط و جمود فکری (بقره/170) بیانگر آن است که اندیشه و تعقل و تفکر منطقی و استدلال جایگاه ارزشمند و مهمی در بینش قرآن دارد.
قرآن با طرح شبهات ملحدان و مخالفان و بحث و مناظره پیامبران با آنان (بقره/139، 111، 135؛ آل عمران/20، 61؛ نحل/ 125 و عنکبوت/46) می کوشد همگان را به آزاداندیشی و تفکر و تعقل وادارد، هر چند که در این اندیشگی گاه به بی راهه نیز سیر کند و حق و باطل را نشناسد؛ زیرا بدون اندیشگی امکان رشد و تکامل انسانی فراهم نمی شود.
ناگفته نماند که در بینش قرآنی، آزاداندیشی وآزادی اندیشه امری فطری و طبیعی است و نیازمند جعل، وضع وقرارداد وقانونی نیست تا فراهم آید. انسان به طور ذاتی از آزادی اندیشه که یک امر درونی است برخوردار می باشد. آن چه ما در این جا از آن سخن می داریم این بخش ازمفهوم آزادی اندیشه نیست بلکه مراد فراهم آوردن بسترهای مناسب برای زمینه ها بروز و ظهور اندیشگی در انسان و برخورداری از تمام ظرفیت و توان همه انسان ها در این امر است.
آزادی بیان
بی گمان برخورداری ذاتی انسان از اندیشگی و تعقل، این بستر و زمینه را فراهم می آورد تا آن چه را اندیشیده بیان دارد. از این جاست که پای آزادی و عدم آزادی به میان می آید؛ به نظر می رسد آزادی انتخاب دین و باور نیز همانند آزادی اندیشه به جهت امر درونی بودن فاقد مفهوم درست و صحیح اطلاق آزادگی و عدم آزادگی در مقام سلب و اثبات است؛ زیرا آن چه که امری ذاتی، فطری و درونی است قابلیت جعل و عدم جعل و امر و نهی را ندارد. پس نمی توان سخنی از آزادی باور، عقیده، دین و اندیشه یا عدم آن ها به میان آورد؛ چون که دور از دسترس جعل و وضع قانون و قراردادهاست.
بنابراین، آن چه در این جا خود را می تواند نشان دهد و مطرح گردد تنها سخن از جواز و عدم جواز ابراز و اظهار باور، عقیده و دین، همانند ابراز و اظهار اندیشه است، نه مسأله امکان وعدم آن. در حقیقت میان مقام ثبوت و اثبات فرق است. به نظر می رسد که اندیشه و عقیده به جهت آن که امری ذاتی، فطری و درونی است قابلیت جعل و وضع و یا امر و نهی را به طور مستقیم و مباشر راندارد. آن چه می توان درباره امکان و عدم امکان جعل و وضع سخن گفت در مقام اثبات، یعنی همان مقام ابراز و اظهار یک امر فطری و درونی است، به ویژه اگر آن امر درونی و باطنی از امور ذاتی و فطری انسان باشد.
قرآن به آزادی بیان وابراز اندیشه ها تأکید می ورزد؛ زیرا به نظر می رسد که بیان در هویت بخشی و ماهیت سازی اندیشه کارکرد ایجادی دارد. به این معنا که بدون بیان، اندیشه به صورت ناقص و خام و یک امر بالقوه در انسان است. با ابراز و اظهار اندیشه است که اندیشه جان می گیرد و از توان و قوه به فعلیت می رسد و پا به عرصه وجود می گذارد. ازاین جاست که بسیاری از اندیشمندان نقش بیان را در اندیشگی به ویژه در مقولات فلسفی و استدلالی آن مورد تأکید و توجه قرار داده و حتی اندیشه بدون بیان را امری خیالی و غیرواقعی و دور از دسترس برمی شمارند.
بنابراین قرآن به مسأله بیان، اهتمام ویژه داشته و آن را به عنوان یک موهبت و نعمت الهی برشمرده و به این اعطای این نعمت بر انسان منت می نهد. خدا بود که به انسان بیان را آموخت. رحمن/4
به نظر می رسد کارکرد آزادی بیان را بتوان در چارچوب اندیشه های مخالف و عقاید متفاوت مورد بررسی قرارداد. قرآن در جهت رشد و بالندگی اندیشگی و تفکر انسان، اجازه می دهد تا انسان به ابراز و اظهار اندیشه و عقاید (دین) ولو مخالف خود بپردازد، زیرا بدون اظهار وبیان، اندیشگی ها و عقاید درونی نمی توان فرد وجامعه را به رشد و بالندگی رساند. افزون بر آن که بدون بیان اندیشگی به ظاهر ناقص و ناتمام است؛ از این رو، با جواز بیان اندیشگی ولو از نوع مخالف این امکان و بستر را فراهم آورد تا فرد و جامعه در مقام اندیشگی و تعقل نیز به رشد و تکامل دست یابد.
در قرآن به مسأله آزادی بیان به عنوان مسأله «استماع قول» توجه داده شده است و بندگان خود را به این صفت می ستاید که قول و بیان اندیشگی مردمان را گوش می دهند و پس از ارزیابی و سنجش برپایه برهان و اصول استدلالی در مقام عمل ازاندیشه و عقیده نیکوتر پیروی می کنند. (زمر/17 و18) تأکید قرآن بر واژه «احسنه» نشان می دهدکه به لزوم نیازی نیست که آن اندیشه و یا سخنی که در مقام عمل از آن پیروی می شود، «حق» باشد. بنابراین انسان می تواند آن چه را نیکوتر می یابد عمل نماید. اما در مقام اندیشه و یابیان حتی نیاز به این صفت و ویژگی نیست و انسان این اختیار را دارد تا به آزادی آن چه را اندیشیده بیان دارد ولو آن که نیکوتر یا نیکو نباشد؛ چه برسد به آن چه که دارای صفت «حق» نباشد. بنابراین لازم نیست تا ما از شرایط آزادی بیان «حق گویی» را قرار دهیم.
چنان که از شرایط آزادی بیان این نیست که مخالف پس از گفتمان و استماع استدلال های برهانی طرف مقابل، در برابر حق کرنش نماید و به اجبار آن را بپذیرد، بلکه این حق را دارد تا با حق مخالفت نماید (آل عمران/ 20) و هیچ کس حق تهدید و ارعاب مخالف خود را ندارد؛ (آل عمران/ 61) زیرا با این شیوه تهدید حق طبیعی اندیشگی که به «بیان» کامل می شود از انسان سلب می شود و انسان اجازه رشد و تکامل نمی یابد؛ ولی اگر این حق به او داده شود پس از اندیشگی شاید راه یابد و به حق و حقیقت برسد.
آزادی عمل
از آن جایی که در نگرش قرآن، انسان موجودی صاحب اراده و مختار است، در عمل و رفتار خود نیز آزاد و مختار است. از این رو به طور ذاتی در مقام انجام دادن و ندادن و دو راهی های عمل از حق ذاتی انتخاب نیز برخوردار می باشد.
براساس آزادی عمل است که به انسان مسئولیت جانشینی واگذار شده و مسایلی به نام تکلیف، حق، وظیفه، پاسخ گویی، کیفر و پاداش معنا و مفهوم یافته است؛ زیرا اگر انسان در مقام عمل از آزادی کامل برخوردار نباشد، نمی توان از او به خاطر رفتار و کردارش بازخواست و درباره اش به جزا و مکافات اندیشید. این که قرآن درباره انسان می فرماید: از آن چه می کنید پرسش و بازخواست می شوید؛ (نحل/ 93) و از آنان بازخواست می شود؛ (انبیاء/ 23) و یا می فرماید: نیست جز پاداش آن چه می کردید. (صافات/ 39)
در حالی که قرآن درباره فرشتگان که از حق و امانت و موهبتی به نام اراده، اختیار و انتخاب برخوردار نیستند می فرماید: هرچه بدان امر شود انجام می دهند؛ (نحل/ 50) این تفاوت میان انسان و فرشته نشانگر آن است که انسان به طور ذاتی از ویژگی و توانایی خاصی برخوردار است که نتیجه آن آزادی در عمل است.
آن چه گذشت درباره توانایی ذاتی انسان درباره آزادی عمل است و در حقیقت سخن از یک مسئله تکوینی و هستی شناسانه و وجودشناختی است. به این معنا که چنین توانایی ذاتی ای در انسان به ودیعت نهاده شده است. اما آیا از نظر تشریعی نیز قرآن به چنین آزادی مطلقی قایل است؟
به نظر می رسد قرآن که نمی تواند چنین اطلاقی را بپذیرد؛ زیرا هدف قرآن ساختن انسانی است که بتواند خلافت و جانشینی از حق را به عهده گیرد؛ بنابراین لازم و ضروری آن است که تنها اعمال و رفتاری را تجویز کند که در این راستا باشد. مجموعه آموزه های دستوری قرآن که به عنوان تکلیف و باید و نبایدهای شرعی و حتی اخلاقی وارد شده، چیزی جز ایجاد خطوط قرمز برای آزادی عمل نیست. این عمل می تواند رفتاری، گفتاری (بیانی) و کرداری باشد. انسان قرآنی، انسانی است که در منش، بینش و کنش خود از حدود حق و حقانیت بیرون نرود. بنابراین با آن که از آزادی اندیشه، بیان و عمل به طور ذاتی برخوردار است، زیرا می بایست بکوشد تا حق اندیش، درست منش و راست کنش باشد. به سخنی دیگر دارای رفتار نیک، کردار نیک و گفتار نیک (در نطق و بیان و اندیشگی) باشد