خبرگزاری دفاع مقدس – اکبر صفرزاده: کیومرث پوراحمد در ۲۵ آذر سال ۱۳۲۸ در نجف آباد اصفهان به دنیا آمد. او دانشآموخته رشته کارگردانی سینما و کارش را با نقدنویسی آغاز کرد. از ۱۳۵۳ با دستیاری در مجموعه تلویزیونی «آتش بدون دود» وارد سینما شد. مادرش پروین دخت یزدانیان است که از سال ۱۳۷۰، با ایفای نقش بیبی در سریال تلویزیونی قصههای مجید پا به عرصه بازیگری نهاد و خیلی سریع به یکی از مطرحترین بازیگران دهه هفتاد تبدیل شد.
یزدانیان در سال ۱۳۷۱ با بازی در فیلمهای صبح روز بعد و شرم وارد سینما شد و برای بازی در فیلم صبح روز بعد دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش دوم زن از یازدهمین جشنواره فیلم فجررا دریافت کرد. نان و شعر (۱۳۷۲) مهریه بیبی (۱۳۷۳) خواهران غریب (۱۳۷۴) و شب یلدا (۱۳۷۹) از دیگر کارهای او هستند. وی پس از ابتلا به بیماری آلزایمر، در ۵ فروردین ۱۳۹۱ درگذشت. پیکرش در گلستان شهدای نجف آباد در کنار همسرش به خاک سپرده شد.
کیومرث پوراحمد درباره مادرش چنین میگوید؛ رفتن مادرم دل عده زیادی را لرزاند، چرا که وی مادربزرگ همه بچههای ایران زمین بود. مادرم به کتاب کتابخوانی و تماشای سریالهای تلویزیون علاقه داشت و با تمام گرفتاریهایش بافندگی با ماشین را یاد گرفت و برای بچههایش پلیور میبافت. از ویژگیهای بارز بیبی، بداهه گویی متناسب با سکانسها در زمان ضبط بود و طوری بازی میکرد که تنها یک برداشت در بیشتر سکانسها کافی بود. بعد از فوت پدرم ما سر کار خوابنما بودیم، من به مادر گفتم تا ۴۰ روز کار را تعطیل میکنیم اما ایشان به من گفتند تو خیلی ضرر میکنی، و کار را پس از هفته پدرم آغاز کردیم.
کیومرث پوراحمد فعالیت فیلمسازیاش را درسال ۱۳۶۱ و با تولید فیلم باران شروع کرد و ادامه فیلمهای تاتوره، بیبی چلچله، آلبوم تمبر، گاویار، لنگرگاه و شکار خاموش را کارگردانی کرد اما هیچ کدام از این فیلمها نه مورد توجه منتقدان قرار گرفت و نه مورد توجه تماشاگران سینما.
سال ۱۳۷۰ برای کیومرث پوراحمد سال بسیار مهم و حائز اهمیتی است چرا که وی در این سال سریال فاخر و به یاد ماندنی قصههای مجید را تولید میکند و برای پخش در اختیار تلویزیون قرار میدهد. سریال قصههای مجید خیلی زود مورد توجه مردم و منتقدان قرار گرفت و به یکی از پر طرفدارترین سریالهای آن زمان تبدیل شد.
سید مرتضی آوینی به عنوان یکی از مطرحترین منتقدان آن دوران حمایت بسیار جدی و محکمی از فیلم کرد و آن را نمونه اصیل و واقعی سینمای ناب و ایرانی خواند، وی نقد بسیار زیبایی در مدح فیلم نوشت ولی بیشتر از آنکه به فیلم بپردازد به اصفهان و معماری بسیار زیبا و باشکوه آن پرداخت. مرتضی آوینی هیچگاه نتوانست در مورد قصههای مجید مطلب بنویسد چون با اندیشیدن در مورد این فیلم اشک روی گونههایش جاری میشد.
مرتضی آوینی برای تقدیر و تشکر از کیومرث پوراحمد او را به دفتر خود دعوت کرد، کیومرث پوراحمد درباره این دیدار چنین مینویسد: سید مرتضی آوینی آنچنان بود که مینمود و آنچنان مینمود که بود، با همه صداقت و صراحتش، با همه گرما و خلوصش و خلوص و خلوص... آخر مگر میشود در این وانفسا این همه خالص بود، این همه ناب، این همه صیقل یافته، این همه شفاف، پاک و زلال؟
آن قدر زلال که در نینی چشمهایش تا ته ته دلش را میدیدی و البته آن کرانه کوچکی از دریای دلش را که تو میفهمیدی، که معشوقه، به قد همت عاشق باشد، و من هرگز آنقدر شفاف نبودم که بتوانم همه بیکرانگی دریای دلش را ببینم، بعضیها بزرگند و نه اینکه فقط در ذهنهای حقیر بزرگ باشند، و سید مرتضی آوینی آن کیمیای کمیابی بود که به راستی بزرگ بود، گرم و مؤمنانه حرف میزد، و چه وسیع بود و دریادل، میتوانستی سرسختانه مخالفش باشی اما ذرهای از برق نجیبانه نگاهش کم نشود، برق نجیبانه و صادقانه ای که نمیتوانستی مجذوبش نشوی.
با شوق، با کنجکاوی و با یک شاخه گل مریم به دیدارش رفتم - در دفتر سوره - اولین بار بود او را دیدم، دست دادیم، یکدیگر را بوسیدیم. در اتاق بوی کاغذ، بوی گل مریم (که میگفت مریم را بیش از هر گلی دوست دارد) و بوی سادگی نجیبانهای در هم آمیخته بود.
نشستیم و از همه چیز سخن گفتیم، اما نه همه کس- اگر رشته کلام میرفت، که ذرهای فقط ذرهای به غیبت و بدگوئی آلوده شوی، سکوت میکرد لبخند میزد حرف دیگری را پیش میکشید، و چه انباشتی بود از حرفها و سخنها و اندیشهها. و همه حرفهایش از کفر نومیدی و ناروشنایی بری بود، در سخنانش روشنایی و روشنبینی موج میزد و چه انباشتی بود از آمال و آرزوها و در همه آرزوها، ردپای حتی کمرنگ از من خودش پیدا نبود و هرچه بود برای دیگران بود، برای مردم، برای سینما، برای هنر، برای حقیقت و زیبایی و برای عشق خدا.
عارفی وارسته و نجیب بود و بینیازی و وارستگی و نجابت متاعی نیست که بر سر هر بازار بفروشند، این گوهرها به صد خون دل از کان وجود برمیآید و کان وجود او سرشار از گوهر بود، گنج بود. داغ پرپر شدن وجود نازنین او....!
کیومرث پوراحمد پس از کارگردانی فیلمهای نان و شعر، به خاطر هانیه، خواهران غریب، شب یلدا، گل یخ و نوک برج سراغ یک قصه جنگی میرود و اتوبوس شب را کارگردانی میکند.
آن طور کیومرث پوراحمد گفته است او قصه «اتوبوس شب» را در طول ۹ ماه به نگارش در آورده و در این مدت پنج بار آن را بازنویسی کرده است. او که این فیلم را بر اساس «داستانهای شهر جنگی» اثر حبیب احمدزاده ساخته در این باره گفته است: وقتی این کتاب را مطالعه کردم، داستان نوجوانی که چهل اسیر را از آبادان به ماهشهر میبرد، به قدری گیرا و جذاب بود که مرا به دنبال خود کشاند و گفت: مرا بساز.
پوراحمد ساخت فیلم «اتوبوس شب» را مدیون زحمات حبیب احمدزاده میداند و این مساله را نه تنها به خاطر داستان کوتاه وی بلکه به این دلیل که احمدزاده سیما فیلم را برای اینکه پوراحمد «اتوبوس شب» را بسازد، متقاعد کرده است.
پوراحمد «اتوبوس شب» را یکی از بهترین فیلمهای خود میداند واعلام کرده که پانزده ماه تمام، مشغول نوشتن فیلمنامه و کارگردانی این کار بوده است. داستان «اتوبوس شب»، ماجرایی واقعی است که برای حبیب احمدزاده اتفاق افتاده است. این فیلم برای او خیلی مهم بوده است، چراکه همواره دوست داشته فیلمی ساخته شود که امکان پخش آن از تلویزیون عراق هم وجود داشته باشد.
با روی کار آمدن دولت احمدینژاد و انتصاب جواد شمقدری به عنوان رئیس سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کیومرث پوراحمد از سینما کناره گیری و اعلام کرد که تا اطلاع ثانوی فیلم نمیسازد، او به رسانهها گفت: «فیلم نامهای براساس ایدهای از رضا کیانیان نوشتم ولی ترجیح دادم ساخت آن را عقب بیندازم و در دوره معاونت سینمایی آقای شمقدری نسازمش».
با پایان ریاست جواد شمقدری، کیومرث پوراحمد به سینما بازگشت و تولید یک فیلم جنگی با محوریت شهدای نجف آباد را در دستور کار خود قرا داد. این فیلم که با تهیه کنندگی سعید سعدی تولید شد ابتدا نام «ایرانی» داشت اما پس از مدتی کوتاه نام آن تغییر کرد و به «پنجاه قدم آخر» تبدیل شد.
«پنجاه قدم آخر» سرگذشت واقعی یکی از نیروهای اطلاعات عملیات لشگر زرهی نجف اشرف در عملیات والفجر ۴ را نمایش میدهد که برای شناسایی به یک منطقه مینگذاری شده در خاک عراق میرود و ۱۷ روز تمام با پایی زخمی انتظار میکشد تا بالاخره به کمکش میآیند ولی…
کیومرثپور احمد برای نگارش و تولید این فیلم زحمت بسیار زیادی کشیده و با افراد صاحب نظری چون رخشان بنی اعتماد، کامبوزیا پرتوی و مرتضی سرهنگی مشورت کرده است. مشاور فیلمنامه او حبیب احمدزاده بوده و تدوین آن توسط واروژ کریم مسیحی انجام شده است.