گفت‌وگو با آیت‌الله محمدعلی موحدی کرمانی

آقا گفتند: نشستن در جلسه‌ای که به بهشتی توهین شود، حرام است

در شورای مرکزی جامعه روحانیت و در غیاب شهید بهشتی تعبیر بدی درباره حزب و در مورد شهید بهشتی به کار برد، کلمه‌ای که شاید قدری موهن بود. چون تلقی‌اش این بود که شهید بهشتی نقش اصلی‌ای را در این تحزب دارد.
کد خبر: ۲۲۷۹۶
تاریخ انتشار: ۰۹ تير ۱۳۹۳ - ۱۹:۰۰ - 30June 2014

آقا گفتند: نشستن در جلسه‌ای که به بهشتی توهین شود، حرام است

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ آیتالله موحدی کرمانی از مؤسسان جامعه روحانیت مبارز است که نقش مهمی در تأسیس و اداره حزب جمهوری اسلامی داشته است. ایشان که بعدها نایبرئیس مجلس، امام جمعه کرمانشاه و نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران شدند در گفتوگویی کوتاه به دوستیهای قدیمی آیتالله خامنهای و شهید آیتالله بهشتی میپردازند.

با توجه به فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی شما در کنار شهید بهشتی و مقام معظم رهبری، اگر ممکن است خاطراتی از روابط ایشان بیان فرمایید.

معمولاً در جلسات جامعه روحانیت شهید آیتالله دکتر بهشتی حضور داشتند و مقام معظم رهبری هم وقتی تهران بودند، همیشه به آن جلسات میآمدند. درباره ارتباط شهید بهشتی و مقام معظم رهبری همینقدر میدانم که بین آنها کمال صمیمیت و اعتماد بود. این دو کاملاً با هم بودند و ذرهای اختلاف نداشتند. البته راجع به بعضی موضوعات جاری بحثهایی میشد، ولی نهایتاً تصمیمی که گرفته میشد برای هر دو بزرگوار محترم بود و به آن اهمیت میدادند. هر دو این دو بزرگوار هم در جرقه آغاز فعالیت حزب جمهوری اسلامی شریک بودند.

ممکن است در این خصوص بیشتر توضیح دهید.

ما معمولاً تابستانها به مشهد میرفتیم. درست یادم نیست تابستان سال 55 بود یا 56. در مشهد به مرحوم ربّانی املشی که از دوستان قدیمی و صمیمیام بود برخورد کردم. از من پرسید: «کی آمدید؟» جواب دادم: «همین تازگیها آمدهام.» گفت: «پس به دیدنت میآییم.» گفتم: «تشریف بیاورید.» نشانی منزل را گرفت و گفت: «با آقای خامنهای میآییم.» آن موقع آیتالله خامنهای در مشهد بودند. با هم قرار گذاشتیم. پیش از ظهر بود که آقایان تشریف آوردند. یک ساعتی با هم نشستیم. در بین صحبتها این مسئله مطرح شد که چه خوب است تشکّلی به وجود آوریم. این فکر در جمعمان مورد پسند واقع شد. جمع اصل قضیه را پذیرفت. تشکّل نیاز به جذب افرادی دارد که در واقع این افراد مؤسس آن میشوند. صحبت شد که شهید آیتالله دکتر بهشتی هم مشهد هستند. بهتر است با ایشان هم صحبت کنیم. اگر اصل قضیه را پذیرفتند، ایشان هم به جمع ما بیاید. همان موقع به راه افتادیم. دوستان منزل آقای بهشتی را بلد بودند. آقای خامنهای فولکسی داشتند، سوار ماشین شدیم و ایشان رانندگی میکردند. یادم هست فولکسی که ایشان داشت سر و صدا و تق و توق زیادی میکرد. مرحوم ربّانی املشی به شوخی گفت: «ما خجالت میکشیم سوار این ماشین شویم. هر کس صدای این ماشین را بشنود میگوید اینها کی هستند!» همگی خندیدیم.

در راه هنوز به منزل شهید بهشتی نرسیدهبودیم که دیدیم شهید دکتر باهنر با دمپایی میخواست از یک طرف خیابان به آن طرف برود. به ایشان رسیدیم. به نظر میرسید صبحانهای تهیه کرده بود. به ایشان گفتیم ما در فکر چنین تشکّلی هستیم شما هم با ما بیا. ایشان هم گفت: «چشم!» ایشان هم آمد و چهار نفر شدیم. به ایشان گفتیم که میخواهیم به منزل آیتالله بهشتی برویم. شهید بهشتی دم در آمد. به ایشان گفتیم که میخواهیم قدری راجع به موضوعی با ایشان صحبت کنیم. ایشان عذر خواستند و گفتند که نمیشود، چون آن موقع جلسه یا مهمان داشتند. برای جلسه بعد قرار گذاشتیم. خاطرم نیست روز بعد بود یا عصر همان روز. در جلسهای که بعداً با شهید بهشتی داشتیم، راجع به این موضوع صحبت شد. پذیرفتند که ایجاد این تشکّل کار خوبی است. به این ترتیب پنج نفر شدیم. گفتیم: «حالا بنشینیم ببینیم آنهایی که میتوانند در این کار با ما همفکر باشند چه کسانی هستند. تا آنها را جمع کنیم.» شروع به شناسایی افرادی که در تهران، قم و مشهد بودند، کردیم تا با آنها صحبت کنیم.

اسامی این افراد که در همان جلسه اول مطرح شدند را هم در ذهن دارید؟

در قم آیتالله مشکینی، آیتالله مؤمن و آیتالله طاهری خرمآبادی در نظرمان آمد. یادم نمیآید در قم غیر از آنها شخص دیگری را پیدا کرده باشیم. در تهران آیتالله آقای مهدویکنی و چند نفر دیگر، آقایان هاشمی و منتظری هم مورد نظرمان بودند که آن موقع این دو نفر در زندان بودند. البته برخی مثلاً در روحانیت مبارز بودند، ولی تا آنجا که یادم میآید در این مرحله در نظرمان برای تشکّل حزب نبودند که برخی بعدها ملحق شدند.

 در مشهد هم آقای طبسی و شهید هاشمینژاد بودند. با اینها صحبت و مذاکره شد. در جریان قرار گرفتند و قرار شد اعضای اصلی و در واقع مؤسس آن باشند. پیش از اتمام سفر مشهد تصمیم گرفته شد که در تهران هم جلسهای تشکیل بدهیم.

از این تاریخ تا تأسیس حزب این ارتباط ادامه داشت؟

بله، ما برای تنظیم اساسنامه حزب جلسات سرّی متعددی داشتیم. هنگام پیروزی انقلاب مسئله آشکار شد و حزب جمهوری اسلامی اعلام موجودیت کرد.

به دنبال آن جلسات هم تشکیل میشد. در جلسهای همه اعضا دعوت شده بودند تا شورای مرکزی و شورای داوری و شورای افتاء را انتخاب کنند. یادم میآید مرحوم حاج احمدآقا هم در آن جلسه شرکت کرده بود. اول شورای مرکزی و بعد اعضای شورای داوری و شورای افتاء مشخص شدند.

در خصوص شورای افتاء کمتر صحبت شده است، اعضای شورای افتاء چه کسانی بودند؟

آیتالله خامنهای و شهید بهشتی را مطمئن هستم. احتماًل میدهم آیتالله ربّانی املشی هم در شورای افتاء بود. اسامی بقیه اعضا در خاطرم نیست. چون من در آن شورا نبودم و در شورای مرکزی و شورای داوری بودم.

وظیفه و کارکرد شورای افتاء چه بود؟

چون خودم در شورای افتاء نبودم، دقیق به خاطر ندارم چه مسائلی در دستور آنها بود، اما علیالقاعده این شورا در تبیین خطوط اصلی حزب و برنامهها و احیاناً فرازهایی که میبایست در اساسنامه قرار بگیرد، نقش داشتند. در واقع صیانت از اسلامیت حزب میکردند.

با توضیح حضرتعالی در جلسه نخستین تأسیس حزب، به نظر میرسد بین رهبر معظم انقلاب و شهید مظلوم صمیمیت ویژهای برقرار بوده است، از این ارتباط خاطرهای در جامعه روحانیت نیز در خاطر دارید؟

بله، اما به علت فاصله زمانی جزئیات بسیاری از آنها در خاطرم نیست اما خاطرهای که میتواند به خوبی این موضوع را نشان دهد، مربوط به جلسهای است که یکی از اعضای وقت شورای مرکزی جامعه روحانیت که اسم نمیبرم، به دلایلی کدورتی از حزب داشت؛ در شورای مرکزی جامعه روحانیت و در غیاب شهید بهشتی تعبیر بدی درباره حزب و در مورد شهید بهشتی به کار برد، کلمهای که شاید قدری موهن بود. چون تلقیاش این بود که شهید بهشتی نقش اصلیای را در این تحزب دارد. آن موقع شهید بهشتی دبیرکل حزب بود و آن شخص در واقع شبه عقدهای از حزب داشت و از اینرو تعبیر موهنی در مورد ایشان کرد. خوب یادم هست به محض اینکه این تعبیر را کرد، بهقدری آقا ناراحت شدند که گفتند: «نشستن در جلسهای که به آقای بهشتی توهین میشود حرام است» و بلند شدند. شما از همین مورد میتوانید به رابطه آقا و دکتر بهشتی پی ببرید.

مخصوصاً آقا فوقالعاده به شهید بهشتی علاقهمند بودند. وقتی میخواستیم خبر شهادت آیتالله بهشتی را به آقا بدهیم واقعاًً نمیدانستیم چگونه بگوییم. چون آن موقع آقا بر اثر سوء قصدی که به ایشان شده بود، مجروح بودند و علاقه شدیدی هم به شهید بهشتی داشتند. در نهایت هم وقتی این خبر را شنیدند بسیار برایشان ناگوار بود.

نظر شما
پربیننده ها