دفاع‌پرس بررسی کرد؛

دلایل عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا

بی‌توجهی بنی‌صدر به هشدار‌های سپاه و ارتش مبنی بر انجام تحرکات نظامی عراق برای آغاز جنگ تحمیلی و شکست طرح‌های نظامی در حمله به ارتش بعث عراق را می‌توان از عوامل عزل بنی صدر توسط امام خمینی (ره) از فرماندهی کل قوا دانست.
کد خبر: ۴۶۰۸۸۴
تاریخ انتشار: ۲۰ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۱:۵۰ - 10June 2021

نگاهی دوباره به دلایل عزل بنی صدر از فرماندهی کل قواگروه دفاعی امنیتی دفاع‌پرس‌ـ رحیم محمدی؛ بیستم خرداد ۱۳۶۰ امام خمینی (ره) در پیامی کوتاه خطاب به ستاد مشترک نیرو‌های مسلح نوشتند «آقای ابوالحسن بنی‌صدر از فرماندهی نیرو‌های مسلح برکنار شده‌اند.» و این پیام به معنای عزل وی از فرماندهی کل قوا بود و بدین شکل با عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل نیرو‌های مسلح، موجبات تصویب عدم کفایت سیاسی وی در مجلس شورای اسلامی هم فراهم و حدود یک هفته بعد نامبرده از رئیس جمهوری اسلامی ایران نیز خلع شد. وی در نهایت از ترس دستگیری و محاکمه به فرانسه گریخت و به این کشور پناهنده شد.

پس از تنفیذ حکم ریاست جمهوری بنی‌صدر، وی و دوستانش که در دفتر هماهنگی‌های مردمی با رئیس جمهور فعالیت می‌کردند در یک تبلیغات گسترده چنین وانمود کردند که نیرو‌های مذهبی به‌ویژه آن‌ها که در کنار حضرت امام (ره) مشغول به خدمت هستند، نمی‌گذارند رئیس جمهور شعار‌های خود را جامه عمل بپوشاند!

بر این اساس، حضرت امام (ره) برای گرفتن بهانه از دست آن‌ها، طی حکمی فرماندهی کل قوا را نیز به بنی‌صدر واگذار کردند تا دیگر هیچ عذری باقی نماند.

در این حکم آمده است:

«جناب آقای بنی‌صدر رئیس جمهوری ایران! در این مرحله حساس که احتیاج به تمرکز قوا بیشتر از هر مرحله است، جنابعالی به نمایندگی این جانب به سمت فرماندهی کل نیرو‌های مسلح به ترتیبی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران تعیین کرده است، منصوب می‌شوید، امید است که با شایستگی که جنابعالی دارید، امور کشوری و لشکری و قوای مسلح به نحو شایسته با موازین اسلامی جریان پیدا کند.» (صحیفه نور، ج ۱۱، ص)

اما اینکه چرا وی توسط امام خمینی (ره) از فرماندهی کل نیرو‌های مسلح عزل شد، عوامل متعددی را می‌توان برای آن ذکر کرد که برخی از این موارد می‌تواند بی‌توجهی به هشدار‌های سپاه و ارتش مبنی بر انجام تحرکات نظامی عراق برای آغاز جنگ تحمیلی و شکست طرح‌های نظامی در حمله به ارتش بعث عراق و طرح‌ریزی نوعی کودتای نظامی علیه انقلاب اسلامی، باشد.

در این رابطه، سردار سرلشکر پاسدار سیدیحیی صفوی در کتاب تاریخ شفاهی خود درباره نظر بنی‌صدر در خصوص آغاز جنگ تحمیلی عنوان کرده: «بعد از اینکه نظرهایمان را دادیم، بنی‌صدر حرف‌های ما را رد کرد... و گفت: شما پاسدار‌ها اصلاً می‌دانید جنگ چطوری اتفاق می‌افتد؟ بایستی موازنه قوا بین آمریکا و شوروی به هم بخورد تا جنگ شود... . در آن جلسه جمع‌بندی بنی‌صدر این بود که عراق حمله نمی‌کند و بعد هم بلند شد و توی منطقه مرزی رفت و آنجا مصاحبه کرد و گفت: مردم من الان در منطقه مرزی هستم و هیچ جنگی نیست؛ هیچ خبری نیست...» بعد از آن بنی‌صدر گفت: «من به شما دستور می‌دهم امنیت کردستان را برقرار کنید و جنگ را برعهده ارتش بگذارید.»

البته اگرچه وی فرماندهی کل قوا را به مدت ۱۶ ماه بر عهده داشت، ولی طی این مدت با تصمیم‌هایی که گرفت، نشان داد که هیچ‌گونه شناختی نسبت به مسایل نظامی ندارد؛ هرچند تاریخ جنگ‌های ایران را می‌دانست و شاید هم بر اساس همین محفوظات ذهنی بود که اعتقادی به تغییر شیوه جنگ کلاسیک به مردمی نداشت و بر اساس همین ایده، نتوانست طی چهار عملیاتی که طرح‌ریزی آن‌ها را انجام داد، مقابل ماشین جنگی صدام اقدام مؤثری انجام دهد.

مقام معظم رهبری نیز که در آن زمان نماینده امام در شورای عالی دفاع بود، در خصوص مناقشات سیاسی بنی‌صدر در زمان جنگ عنوان می‌کند: «در سی‌ام شهریور ۵۹ حمله بزرگ متجاوزان عراقی به خاک ما آغاز شد. ۱۳ روز قبل از آن، آقای بنی‌صدر در یک سخنرانی (۱۷ شهریور) با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی و با طرح مسائلی که در فارغ‌ترین اوقات نیز از یک فرد مسئول، ناروا و غیر مسموع است، منشأ یک سلسله خصومت‌های داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و کدورت شد.

آیا بنی‌صدر در آن هنگام از حدوث قریب‌الوقوع جنگ مطلع بود یا نه؟ به هرترتیب یکی از این دو شکلِ بی‌تقوایی و بی‌کفایتی بر آن منطبق است. به گمان سرکار، بنی‌صدر انتظار چنان حمله‌ای را داشت. خود ایشان یک جا تصریح می‌کند که خبر داشت، ولی قاعدتاً او چنان کسی است که مناقشات و درگیری‌های سیاسی برای او بر هرچیزی مقدم است؛ حتی در حال جنگ.

نمونه‌ای از این روحیه را که در طول جنگ نتوانست آن را هرگز پوشیده نگه دارد، در شماره‌های متوالی کارنامه و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های عاشورا و ۱۴ اسفند و قزوین و اصفهان و... به وضوح می‌توان دید. اکنون نمونه‌ای را که در ارتباط با حادثه سقوط بخش غربی خرمشهر عزیز است، ارائه می‌دهم.

در نامه‌ای که این‌جاست و دو سه روز قبل از این حادثه دردناک به ایشان نوشته‌ام، عنوان کردم: «در مورد خرمشهر و آبادان نظر من این بوده و هست که این دو شهر را باید دو گردان پیاده مکانیزه یا یک گردان پیاده و یک گردان زرهی در دو سوی این شهر، یعنی یکی در محور خرمشهر-شلمچه و دیگری در تقاطع خطوط ماهشهر–آبادان و اهواز-آبادان حفاظت کنند. تانک‌ها در سنگر قرار گیرند و از آسیب ضد تانک دشمن محفوظ بمانند و از پیش‌روی دشمن جلوگیری کنند و برای نیرو‌های ضد تانک ما این فرصت را فراهم کنند که به دشمن دستبرد و آسیب وارد آورد.

شما در تلگراف از من پرسیده‌اید که اگر از نیروی دیگری اطلاع دارم، چرا به شما اطلاع نداده‌ام. مایه تعجب است. نیرویی که من از آن خبر دارم، نیروی ارتش است که شما فرمانده آن هستید، بلکه نیرو‌های پیاده و زرهی مستقر در دزفول است که به قول خودتان شما هر روز دو بار از آن بازدید می‌کنید.

من می‌گویم این نیرو که یک ماه است به تدریج جمع شده و هنوز مورد بهره‌برداری واقع نشده، می‌توانست بخشی از خود را به این منظور اختصاص دهد.

همان وقت این نامه را به دفتر امام و اسناد سری مجلس شورای اسلامی فرستادم، در شورای انقلاب هم بایگانی کردم و به شورای عالی دفاع هم برای ثبت در تاریخ فرستادم. سوابق نامه این است که من خدمت امام رسیدم. ایشان در پیام کوتاهی که به وسیله من به همه سران نظامی دادند، چند نکته‌ای را گفتند. از جمله این بود که: «در کار آبادان و خونین‌شهر، از سوی مسئولان احساس تعلل می‌کنم. اگر نمی‌توانید، به من بگویید تا خود در این باره تصمیم بگیرم. من باید به اسلام و به این ملت پاسخ بدهم.» این عین عبارت امام بود که من یادداشت کردم و بلافاصله به آقای بنی‌صدر تلگراف کردم.

آقای بنی‌صدر در پاسخ تلگراف من یک تلگراف خیلی تندی به من زدند که متن تلگراف ایشان هم موجود است و از این سؤالات و اظهارات من به شدت رنجیده و طلب‌کار و ناراحت شدند که چرا چنین تلگرافی زده‌اید. من در پاسخ تلگراف ایشان این نامه را نوشتم که خیلی مفصل است و فقط بخشی از آن را خواندم.

ایشان در کارنامه‌ای که همان روز‌ها نوشته بود و به خاطر مسائلی در روزنامه انقلاب اسلامی چاپ نشد، از این حادثه، مسأله خرمشهر و تکیه ما روی مسأله چنین یاد می‌کند: «از آبادان تلفن می‌شد که خرمشهر سقوط کرده است. سرهنگ رضوی‌فر که در خرمشهر دفاع شهر را به عهده دارد، می‌گفتند حصبه دارد و پی‌درپی می‌گفت: «شما قول داده بودید که تا امروز مرا کمک کنید و نیرو برسانید. چرا نیرو نرساندید؟ در برابر خداوند و در برابر ملت مسئول هستید.» بعد دکتر شیبانی گوشی را گرفت که جیغ و داد کند. چند تشر به او زدم و گفتم مگر نیرو‌ها در کف دست من است که به سوی تو پرتاب کنم. آن روز که باید عقل به خرج می‌دادید، ندادید. حقیقت را از من پنهان کردید و به فرصت‌طلب‌ها میدان دادید و آن‌ها هم تیشه را برداشتند و به ریشه‌ها زدند.

(توضیح حجت‌الاسلام خامنه‌ای: منظور ایشان مسأله کشف کودتا و گرفتن عناصر کودتاچی است که از نظر ایشان، مسئول سقوط خرمشهر یا پیش‌روی دشمن در ۸۰ کیلومتر در خاک ما آن مسأله است.)

کی مانده است که برای شما بفرستم؟ مرا در هیچ زمینه‌ای یاری نکردید، در همه حال و در هر کاری، تا وقتی پای حیات و موجودیت خودمان در میان بود، مرا تنها گذاشتید ...» (۱۳۶۰/۰۳/۳۱)

این اظهارات بیان‌گر آن است که بنی‌صدر برای افزایش قدرت خود، منافع ملی را قربانی منافع شخصی خود می‌کرد و این عامل باعث شد تا با نیرو‌های انقلاب و شخصیت‌هایی مانند شهید رجایی که نخست‌وزیر وی بود، همواره منازعه داشته باشد و در جنگ تحمیلی نیز به دلیل داشتن همین روحیه نتوانست تصمیم درستی برای مقابله با دشمن متجاوز اتخاذ کند.

انتهای پیام/ 231

نظر شما
پربیننده ها