به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس؛ آقای یوسف فروتن از نزدیکان شهید بهشتی در دوران اقامت در آلمان است. او در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی در تأسیس سپاه پاسداران نقش داشت و اولین مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد.
از جا بلند شدند و مرا بوسیدند
سال 48 برای ادامه تحصیل به سوئد رفتم ولی به دلیل فساد زیادی که آنجا دیدم تصمیم گرفتم در آلمان درس بخوانم. بنا به توصیه شهید دکتر باهنر به مرکز اسلامی هامبورگ مراجعه کردم و با آقای دکتر بهشتی که مسئول مرکز بود دیدار و گفتوگو کردم. نکته جالب برای من این بود که ایشان وقتی صحبتها و استدلالهای مرا مبنی بر انصراف از تحصیل در سوئد به خاطر به خطر افتادن روحیه دینی و معنوی ام شنیدند از جا بلند شد و مرا سخت درآغوش گرفتند و پیشانی مرا بوسیدند و چند بار گفتند بارک الله، احسنت، کار خوبی کرده ای. این نحوه برخورد ایشان مرا که در سن جوانی بودم و متوجه اهمیت این تصمیم نبودم با انگیزه کرد تا بدانم درچه مرحله سختی این تصمیم را گرفته ام.
با لباس غیر روحانی باشید بهتر است
طلبه ای که از ایران برای تبلیغ و کار به هامبورگ آمده بود، در اولین روزهایی که در هامبورگ بود آقای بهشتی او را ارزیابی کردو متوجه شد به درد این کار نمی خورد. لذا به کسی گفت شما ایشان را ببر به فروشگاه و یک کت و شلوار مناسب برای ایشان بخر! هرچه آن طلبه می گفت من برای تبلیغ اینجا آمده ام آقای بهشتی به او گفت بله می دانم ولی شما اینجا با لباس غیر روحانی باشید بهتر است و هر وقت موقع پوشیدن این لباس شد تو را خبر می کنم. بعدها متوجه شدیم این حرکت از روی شناخت دقیق او بوده است چون آن فرد بعدها به سازمان مجاهدین خلق ( منافقین ) پیوست.
پیشنهاد تشکیل اتحادیه مستقل کردند
تا قبل از ورود آقای بهشتی به آلمان دانشجویان مسلمان ایرانی و غیر ایرانی جزو کنفدراسیون دانشجویان در اروپا و آلمان بودند و از خود هویت مستقلی نداشتند ولی پس از ورود آقای بهشتی ایشان پیشنهاد کردند که دانشجویان مسلمان برای خودشان اتحادیه مستقلی درست کنند و البته ارتباطشان را هم با کنفدراسیون حفظ کنند که این پیشنهاد مورد قبول دوستان قرار گرفت و انجمن اسلامی دانشجویان تشکیل شد و نشریه ای به نام قدس منتشر می کرد.
عده ای را مسلمان کرد
با تلاش آقای بهشتی عده ای از مسلمانان آلمانی به اسلام جذب شدند و مسلمان شدند و از این جمله اینها پروفسور فرانک بود که در هانوفر مسلمان شده و زن ایرانی گرفت و نیز همسر یکی از دوستان من که مسلمان شد و الان در ایران زندگی می کند که مشخصه همه اینها اعتقاد محکم و آگاهانه به اصول و مبانی اسلام بود.
از اقدامات مهم آقای بهشتی در هامبورگ این بود که چون استانها در آلمان به صورت فدرال و خودمختار عمل می کنند با هماهنگی هایی که با مسئولان آموزش این استان انجام داد دروس دینی اسلامی را به عنوان دروس رسمی در ترکیب درسهای دانش آموزان آلمانی قرار داد تا اگر در بعضی از مناطق بچه های مسلمان یا حتی افراد غیر مسلمان بخواهند درس دینی داشته باشند ناچار نباشند مسیحیت و سایر ادیان را مطالعه کنند بلکه متون اسلامی خود را داشته باشند و این امر را به تصویب مسئولان آموزش هامبورگ رسانید.
تسلط او مایه تعجب آلمانی ها بود
وقتی آقای بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ سخنرانی به زبان آلمانی داشت به حدی شیوا و جاذب به این زبان خارجی صحبت می کرد که مایه تعجب حاضران آلمانی می شد و آنها را تحت تاثیر قرار می داد چون سخن گفتن از نوشتن سختتر است.
هرچه زودتر ازدواج کنید
یکی از توصیه های آقای بهشتی به دانشجویان ایرانی که در آلمان تحصیل می کردند این بود که به آنها از جمله خود من تاکید می کردند شما هرچه زودتر ازدواج بکنید تا به دام ازدواجهای ناموفق در اینجا نیفتید. چون بیشتر ازدواجهایی که با زنان آلمانی می شد به شکست می انجامید. از جمله به خود من که قصد داشتم با دختر یکی از ایرانیان مقیم آلمان ازدواج کنم گفتند هرچند اینها خانواده خوبی هستند ولی توصیه من این است هرچه سریعتر بروید و از ایران زن بگیرید.
هر سؤالی را جدی می گرفت
بارها در جلسات چهارشنبه شب که در منزل آقای بهشتی تشکیل می شد شاهد بودم بعضی افراد سؤالات معمولی و نامربوطی را از ایشان می کنند که یا به مباحث ایشان ربطی نداشت یا سؤال معمولی و عادی بود ولی ایشان آن سؤال را جدی می گرفت و بهآن پاسخ جدی می داد تا کسی احساس نکند سؤال نامربوط است و باعث سبکی و خجالت فرد سؤال کننده بشود.
باید کارها را برای مبارزه رها کرد
آقای بهشتی در جلسه ای که در اوایل سال 57 به طور خصوصی با ایشان در مورد ضرورت تشکل برای ادامه مبارزه داشتیم جمله عجیبی گفتند که خیلی ها پس از آن تکلیف خود را فهمیدند. ایشان فرمودند از حالا دیگر کسی اگر بخواهد برای انقلاب کار کند باید هرچقدر می تواند کارهایش را رها کند و وارد مبارزه شود. همین باعث شد برخی از دوستان کار و اشتغال خود را رها کنند و وارد مبارزه شوند. خود من بر اثر تاثیر سخنان ایشان مدیریت فنی کارخانه ای را رها کردم و به نهضت پیوستم.
نقش تعیین کننده ای در سپاه داشت
با اینکه مرحوم آیت الله لاهوتی نماینده امام در سپاه بودند ولی مشکلاتی در آغاز تشکیل سپاه بین طیف های مختلف که سه گروه بودند وجود داشت. آقای غرضی و صباغیان و دکتر فیروزان و گروه ابو شریف و محمد منتظری و گروه آقای لاهوتی هرکدام یک سپاه درست کرده بودند که با هم اختلاف داشتند و تبعیت از آقای لاهوتی را که خود یک طرف قضیه شده بود برنمی تافتند. امام ناچار افرادی مانند شهید بهشتی و آقای موسوی اردبیلی را برای حل این مشکلات معین و به سپاه مامور کردند. این قضیه به شورای انقلاب کشیده شد و قرار شد به هفت نفر توسط شورا حکم بدهند و به صورت ترکیبی سپاه را اداره بکنند.
در این میان نقش آقای بهشتی که پس از شهید مطهری رئیس شورای انقلاب بود خیلی تعیین کننده بود که با جلسات متعدد با سه گروه راه حل نهایی را ارائه کرد و من هنوز دستخطهای او را در این رابطه دارم. با حکمی که به این هفت نفر داده شد برای هر یک از این هفت نفر مسئولیتهایی تعیین و قضیه به تدریج جمع شد. هرچند مقاومتهایی هم وجود داشت.
پیشنهاد تشکیل سازمان مجاهدین انقلاب را دادند
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بنا به پیشنهاد آقای مطهری و شهید بهشتی در شورای انقلاب تاسیس شد. چون سازمان مجاهدین خلق تنها گروه مسلح بود و مورد تایید رهبران انقلاب نبود. می گفتند اینها مجاهدین را دزدیده اند و باید سازمانی به همین نام ولی در خط امام درست شود که کم کم این واژه از انحصار سازمان منافقین به درآید لذا در شورای انقلاب این بحث شد که گروههای متفرق هفت گانه صف موحدین فلاح، خلق و... این سازمان را به وجود آورند که دفتر آن پس از تاسیس در پشت مجلس قدیم در بهارستان بود.
با ملایمت به او تذکر دادند
در دوران مسئولیتم در سپاه لرستان آقای بهشتی برای دیدار با مردم به این استان آمده بود. در اطراف خرم آباد روستایی به نام صاحب الزمان بود که مردم این روستا خیلی سادات را دوست دارند و شهدای زیادی هم در انقلاب و جنگ تقدیم اسلام کردهاند. بعضی از کادرهای سپاه لرستان که از این روستا بودند خیلی اصرار کردند آقای بهشتی با آنها دیداری داشته باشد ما هم پذیرفتیم. در بدو ورود صحنه ای که همه ما را تحت تاثیر زیادی قرار داد این بود که مردی از اهالی روستا فرزند کوچکش را به علامت قربانی خوابانده بود تا جلوی آقای بهشتی قربانی کند که اگر دیر می جنبیدیم شاید کار از کار گذشته بود. آقای بهشتی با ملاطفت به او تذکر دادند نباید چنین کاری بکند.
علیه بنی صدر حرف نمی زد
چند بار که از تبلیغات ناجوانمردانه بنی صدر علیه آقای بهشتی سخن به میان می آمد ایشان حتی یک کلمه علیه بنیصدر حرفی نمی زد و وقتی اصرار ما را می دید که برخورد کند میگفتند نه، آقای بنی صدر رئیس جمهور است. این بزرگواری تا بدان حد بود که ایشان حتی پیش امام هم صحبتی از بنی صدر به میان نمی آورد که امام هم در یک سخنرانی به این مطلب اشارهای داشته اند.