دفاع مقدس در آیینه ی مطبوعات 29بهمن (1)

نخبه‌ای که حضور در جبهه را به تحصیل در خارج ترجیح داد

در یکی از روزهای بهار سال 1345، زمانی که شهید عین‌الله دهراب‌پور در یکی از سیاه چادرهای عشایری به دنیا آمد، خانواده‌اش در حال کوچ به منطقه آبنهر شهرستان بویراحمد بودند.
کد خبر: ۴۱۴۲۵
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۰۸:۵۸ - 18February 2015

نخبه‌ای که حضور در جبهه را به تحصیل در خارج ترجیح داد

به گزارش دفاع پرس، عینالله که تولدش با محرومیت و فقر گره خورده بود، با هوش سرشاری که داشت درسش را ادامه داد و به عنوان رتبه اول استان کهگیلویه و بویراحمد در دبیرستان دانشگاه شیراز پذیرفته شد. این دبیرستان محل تحصیل نخبگان استانهای جنوبی کشور از جمله کهگیلویه و بویراحمد و فارس بود و تحصیل در آن مستلزم هوش زیاد و قدرت علمی بالایی بود. اما شروع جنگ تحمیلی گذر عینالله را که غیرتش چیزی کم از هوشش نداشت به جبهههای جنگ کشاند و با وجودی که در خلال جنگ توانسته بود در کنکور سال تحصیلی سال 62 پذیرفته شود، در همین سال و طی عملیات والفجر2 به شهادت رسید. برگزاری کنگره بزرگداشت این شهید در 27 بهمنماه را فرصتی دانستیم تا به گفتوگو با یدالله دهرابپور پدر بنشینیم که به دلیل کهولت سن ایشان، دکتر کیان دهرابپور برادر شهید نیز یاری رسان ما در این گفتوگو بود.

از شهید دهراپپور به عنوان یک نخبه یاد میشود. با وجود زندگی عشایری ایشان چطور درسش را ادامه داد؟

با امکانات آن زمان هر کدام از بچههای ما که میخواستند درس بخوانند، ناچار بودند برای مدتی خانواده و زندگی عشایری را ترک کنند. عینالله هم در هفتسالگی همراه برادرش که معلم عشایری بود به شهر مرزی سردشت آذربایجان غربی رفت و سختی غربت را تحمل کرد تا بتواند درس بخواند. عینالله چون هوش زیادی داشت و از طرفی نمیتوانست مثل بچههای عادی به راحتی درسش را ادامه دهد، طی دو سال تحصیلی (مهرماه1352 تا مهرماه 1354) کلاسهای اول تا چهارم ابتدایی را جهشی خواند. بعد از اینکه مدرک پنجم ابتداییاش را گرفت دوره تحصیلی سه ساله راهنمایی را پیش یکی از خواهران رفت و در مدرسه آریوبرزن شهر یاسوج به پایان رساند. این طوری بود که پسرم از این شهر به آن شهر و با تحمل دوری از خانواده توانست درسش را ادامه بدهد و چون باهوش و درسخوان بود توانست با معدل 19/76 سیکلش را بگیرد و با عنوان رتبه اول استان کهگیلویه و بویراحمد در دبیرستان دانشگاه شیراز پذیرفته شود.

معمولاً نشانههای بزرگی شهدا از دوران کودکیشان نمایان میشود، شهید دهرابپور چطور بچهای بود؟

عینالله با بقیه همسن و سالان و همبازیهایش تفاوت داشت. دو سه ساله که بود وقتی به نماز میایستادم به جای بازی کردن، کنارم میایستاد و همراه من به رکوع و سجود میرفت. از همان سن دو سه سالگی، آب برمیداشت و وضویی بچگانه میگرفت. با سن بسیار کمش خیلی متمایل بود همراه ما روزه بگیرد. حرکات و افکار عینالله برای بقیه جای تعجب داشت. یکی از بازیهای معمولش در دوران کودکی این بود که چوبی را برمیداشت و طنابی را به دو سر آن میبست و با آن تفنگ بازی میکرد. وقتی علتش را جویا میشدیم، میگفت که دشمن میخواهد به ما حمله کند و باید جلوی دشمن را بگیریم، در حالی که آن سالها، نیمه دوم دهه 40 و اوایل دهه 50 بود و هنوز نه خبری از انقلاب بود و نه پیشبینی میکردیم یک روز دشمن خارجی، جنگی به ما تحمیل کند.

با وجود توجهی که شهید به درس و تحصیل داشت، چطور با جبهه و جنگ آشنا شد و مسیر مبارزه را در پیش گرفت؟

سال 58 که عینالله وارد دبیرستان شد، چون مذهبی بود، رابط بین دبیرستان دانشگاه و مسجدالرضای شیراز شد و از همان زمان که تنها 13 سال داشت به شکل جدی وارد فعالیتهای انقلابی شد. مسجدالرضای شیراز تحت مدیریت و سرپرستی حضرت آیتالله سیدعلیاصغر دستغیب (تولیت فعلی آستان قدس حضرت شاهچراغ و نماینده اول مردم استان فارس در مجلس خبرگان رهبری) بود. این مسجد در آن زمان یکی از مهمترین مراکز شکلگیری انجمنها و تشکلات فرهنگی- مذهبی شهرستانهای استان فارس بود و عینالله نقش مهمی در ارتباط بین دبیرستان به عنوان یک نهاد علمی معتبر و مسجدالرضا ایفا میکرد. طوری که حضور و تأثیر او مورد تأیید دوستان و همکلاسیها و البته آیتالله سیدعلیاصغر دستغیب بود. با چنین پیشزمینه و فعالیتهایی وقتی که جنگ شروع شد و سن عینالله به جبهه و جنگ رسید، راهی مناطق عملیاتی شد و در عملیات الی بیتالمقدس شرکت کرد. مرحله دوم عملیات چنان مجروح شد که برای چند ماه بستری بود.

گویا شهید با ابتکارش یک تقویم در جبهه درست کرده بود؟

دکتر کیان دهرابپور برادر شهید پاسخ میدهد: این تقویم در واقع یادداشت برداریهای شهید از روزهای پیش از عملیات تا بعد از عملیات بود که در شکل و شمایل یک تقویم از خودش به یادگار گذاشته است. این تقویم مربوط به سال 1361 است و از یک طرف میتواند یکی از بهترین مستندات مربوط به دفاع مقدس باشد و از طرف دیگر فلسفه وجودی شهید عینالله را از جهات مختلف نشان میدهد؛ نظم و انضباط، تقوی و تعهد و هنرمندی و خلاقیت عینالله در این تقویم به خوبی نمایان است.

شهید شرکت در کنکور پزشکی و قبولی در دانشگاه را هم در همین مدت مجروحیت انجام داد؟

پسرم دو ماهی بستری بود و بعد به درسهایش هم رسید. اما وقتی توانست روی پا بایستد و مجروحیت را پشت سر بگذارد، باز در اسفندماه 1361 به جبهه برگشت و به مناطق میانی رفت. در آنجا گویا کارهای اطلاعاتی انجام میداد و کارش هم مورد تشویق و تأیید فرماندهان بود. در آستانه تعطیلات نوروز سال 62 به خانه برگشت و تا فاصله زمانی مانده به کنکور درسش را خواند و توانست در رشته پزشکی قبول شود. حتی به خاطر سوابق علمی که داشت زمینه تحصیلش در خارج از کشور هم فراهم شد که به کشور رومانی برود اما عینالله همان طور که در وصیتنامهاش نوشته بود، مهمترین کنکور را کنکور خدا و بهترین دانشگاه را کربلا میدانست. بنابراین باز به جبهه برگشت و این بار شهید شد.

یعنی به جای تحصیل در دانشگاه یا اعزام به خارج از کشور، خریدار شهادت شد؟

برادر شهید: بله، عینالله عاشق امام و اسلام ناب محمدی بود و به همین خاطر از همه موفقیتهای مادی گذشت و دوباره به جبهه برگشت. روزهای آخرش در یاسوج متفاوت از روزهای دیگر بود. با اهل خانواده زیاد مینشست و به قوم و خویش زیاد سرکشی میکرد. در تمام مدت هم چهرهای کاملاً بشاش و روحیهای پر از نشاط داشت. انگار که میدانست وقت سفر فرا رسیده است. آخرین وداع عینالله با خانواده از طریق مخابره تلگرافی از پادگان جلدیان آذربایجان غربی انجام گرفت، یعنی همان جایی که وقتی هفت هشت سال داشت چهار سال از دوران ابتداییاش را دو ساله و جهشی خوانده بود. کنکور اصلی عینالله در عملیات والفجر2 رقم خورد. قطعه کوچکی از عاشورا در حاجعمران که کربلای او شد و در تابستان 1362 شمسی به شهادت رسید. قبل از شهادتش همیشه از دوستی یاد میکرد؛ شهید سیدنادر یوسفی از سادات امامزاده حسن یاسوج که دوست شفیق و یار وفادار همدیگر بودند. سید نادر هم مثل عینالله نخبه بود و در عملیات رمضان یک سال قبل به شهادت رسیده بود و از زمان شهادت او، عینالله لحظهشماری میکرد تا به سیدنادر بپیوندد. جالب است که بعد از شهادت برادرم، سه نفر از دوستانش از او زیاد یاد میکردند و فقدانش برای آنها سخت بود. شهید محمدرضا رستگار، پسرخالهاش که سه ماه بعد از عینالله به شهادت رسید. شهید غلامرضا افشون، پسر عمهاش که هشت ماه بعد به شهادت رسید و شهید علی فتاحی دیگر پسر خالهاش که ایشان هم دو، سه سال بعد از عینالله به شهادت رسیدند.

 

منبع:روزنامه جوان

نظر شما
پربیننده ها