به گزارش دفاع پرس، استکبار جهانی و در راس آن آمریکای جنایتکار، در طول هشت سال دفاع مقدس ضمن حمایت مستمر از رژیم بعثی عراق، اقدامات و مداخلات فراوانی برای وارد آوردن ضربه به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بعمل آورد که از جمله آنها تجاوز و حمله ناوگان آمریکایی به سکوهای نفتی «نصر» و «سلمان» در خلیج فارس بود. این تجاوز و حمله ناجوانمردانه در 29 فروردین ماه سال 1367 روی داد و طی آن فرماندهان ناوگان آمریکایی با نزدیک شدن به سکوهای یاد شده، از مدافعان دریادل و قهرمان این سکوها خواستند محل ماموریت خود را ترک نمایند، اما عناصر پدافندی این سکوها که مقاومت و ایستادگی را از امام خویش آموخته بودند، آتشبارهای پدافندهای خود را به روی متجاوزان آمریکایی گرفتند و شعار «هیهات من الذله» را به خوبی معنی کردند و به رغم باریدن آتش خشم خود بر سر متجاوزین آمریکایی به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.
پیرو این تجاوز، ناوچه موشکانداز «ایران جوشن» و ناوشکنهای سهند و سبلان که در ماموریت اسکورت کاروان کشتیهای نفتکش خودی حاضر بودند و نزدیکترین یگان به صحنه عملیات به شمار میآمدند، دستور یافتند به متجاوزین پاسخی دندانشکن بدهند. این ناوها، درمقابلهای نابرابر مقابل متجاوزین ایستادند و برگ زرینی را در جریده تاریخ پرافتخار کشور رقم زدند.
این حماسه که شهدای جاویدالاثر آن برای همیشه درقعر آبهای نیلگون خلیج فارس آرمیدند، مقارن با 29 فروردین شده که روزارتش جمهوری اسلامی ایران نیز میباشد.
آنچه پیش رو دارید، روایت ناخدا یکم بازنشسته عباس ملک، فرمانده ناو «ایران جوشن» است که به پاس ارج نهادن به ایثار و فداکاری نیروهای از جان گذشته نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی،تقدیم خوانندگان گرامی میشود.
* * *
پس از اتمام عملیات اسکورت نفتکشها به پایگاه خود در منطقه یکم دریایی بندرعباس بازمی گشتیم که حدود ساعت هفت صـبح از طـریق پایگاه خود خبردار شـدیم که در نزدیکیهای جـزیره کیـش، ناوهـای آمـریکایی به سـکوهای نفتی « نصر و سلمان » که در جنوب غربی جزیره سیری قرار دارند حمله کردهاند. طبق دستوری که به ما داده بودند آماده شدیم و به طرف منطقه مورد نظر مسیر خود را عوض کردیم. حدود ساعت یازده و ربع بود که افسر عملیات و افسر مخابرات به من اطلاع دادند که دسـتگاههای مخابراتی ما عمل نمیکنند و از کار افتادهاند.
به اتفاق افسر مخابرات تمام سیستمهای مخابراتی را بررسی کردیم و متوجه شدیم که ایراد از دستگاهها نیست چون تا آن زمان جنگهای الکترونیکی برای ما پیش نیامده بود. درتعجب بودیم که چگونه دسـتگاهها از کـار افتاده اسـت !؟ ده دقیقهای در همین وضعیت به سر میبردیم که پنج یا شش فروند هواپیما و بالگرد در اطراف ناوچه ظاهر شـدند. البته هواپیماها در سطح بالایی پرواز میکردند. در آن زمان حـدوداً 20 مایل از جزیره سـیری دور شـده بودیم و تقریباً 30تا 35 مایل با سکوهای « نصر و سلمان » فاصله داشتیم. در این موقع یکی از بالگردها سعی کرد که به ما نزدیک شود.
ما در این شرایط سیستمی به نام گارد داشتیم که از طریق آن با خلبان بالگرد تماس گرفتیم و به او یادآور شدیم که طبق قوانین بینالمللی و با توجه به شرایط جنگی منطقه و ناشناس بودن بالگرد بیشتر از پنج مایل نمیتواند به ما نزدیک شود. خلبان هم در جواب گفت: من بالگرد ناشناس نیستم. من بالگـرد نیروی دریـایـی آمـریکا هسـتم و به شما اخطار میدهم ناوچه را متوقف کنید و تمام افراد را به قایقهای نجات منتقل کنید.
بعد از شنیدن پیام، بلافاصله آژیر محل جنگ را به صدا درآوردم و بچهها به محلهای از پیش تعیین شده خود رفتند. البته بچهها از قبل هم آماده بودند ولی با این اعلام، آمادگی صد در صد برای موقعیت جنگی پیداکردند که این مساله حدود هشت دقیقه به طول انجامید. در این زمان متوجه شدم که کسی از طریق بیسیم مرا با گویش انگلیسی صدا میزند و میگوید: من فـرمـانده نـاوگان نیروی دریایی آمریکا هستم و به شما اخطار میکنم که متوقف شوید و ناوتان را از نفرات تخلیه کنید. من در جواب با لحنی جدی به او گفتم: اینجا خلیج فارس است و من از شـما دسـتور نمیگیرم و طبق برنامهای که دارم باید برای نجات نفراتی که بر روی سکو قرار گرفتهاند به سوی سکوهای نفتی بروم.
آنها گفتند: شما در محاصره کامل هستید و بهتر است که به حرف ما گوش بدهید. من مجدداً در جواب گفتم: این جا خلیج فارس است و شما حق هیچ گونه دخالتی در امور کشور ما را ندارید و لازم است که شما منطقه را ترک کنید.
این صحبتها حدود یک ربع طول کشید. جو عجیبی به وجود آمده بود، برای درگیر شدن و یا ادامه مسیر و یا هر اقدام دیگری نیاز به برقراری ارتباط بود و ما متاسفانه حتی با جزیره سیری که نزدیک ما قرار داشت ارتباطی نداشتیم. در این شرایط حسـاس با پرسـنل مشـورت کردم و با این که همـه میدانسـتند تنها هسـتیم و از هـر طرف مورد مـحـاصره آمریکاییها قرار داریم، با کمال شجاعت گفتند: حاضرند تا پای جان از ناوچه حفاظت کنند.
ناوگان نیروی دریایی آمریکا دست بردار نبود و مرتب اخـطار میداد و ما هم به راه خـود ادامه میدادیم تا اینکه مکالمه من با فرمانده ناوگان نیروی دریایی آمریکا به مشاجره لفظی کشید و من به او گفـتم: « شـمـا بـاید منطقه را ترک کنید و من ماموریت خودم را انجام خواهم داد. » در این زمان از آن طرف یک نفر پشت دستگاه بیسیم آمد و به زبان فارسی شروع کرد به صحبت کردن و گفت: هر چه که به شما دستور داده میشود اجرا کنید، اگر شما تسلیم شوید آن دسته از افراد که مایل باشند میتوانند با ما به آمریکا بیایند تا ما در آنجا به آنها کار و امکاناتی که میخواهند بدهیم و آن دسته از افراد هم که مایل به این کار نیستند میتوانند به ایران برگردند. من هم در جواب مجدداً گفتم: ما به ماموریت خود ادامه خواهیم داد.
در این شرایط، آمریکاییها از متوقف کردن ناوچه جوشن ناامید شدند و اولین موشک بلافاصله بعد از آخرین مکالمه ما یعنی حدود 12:30 به طرف ما شلیک شد و ما با سیستمهایی که داشتیم، توانستیم این موشک را حدود 200 یارد از ناوچه منحرف کنیم. با نزدیک شدن اولین بالگرد به ناوچه، دستور آتش دادم که بالگرد مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد. بقیه بالگردها با دیدن این موقعیت از ناوچه فاصله گرفتند و هواپیماهایی که در اطـراف ما بودند، فاصـله خـود را با ما بیشـتر کردند. در این موقع متوجه شـدم که ناوهـای آمریکایی از طرف غرب جزیره سیری ما را قفل موشکی کردند و بعد بار دیگر با ما تماس برقرارکردند و گفتند: سرسختی به خرج ندهید در غیر این صورت نابودخواهید شد. من در جواب گفتم: میدانم که ما را در جهت غربی قفل کرده اید و بهتر آن است که ما را به حال خود رها کنید تا ما ماموریت خود را ادامه دهیم.کاپیتان آمریکایی از من پرسید: «هنوز سیستمهای شما کار میکند؟»
برای آنها شـگفت آور بود کـه چطـور با این شرایط سیستمهای الکترونیکی ما هنوز از کار نیفتاده است، چرا که ما توانسته بودیم سمت و جهت قفل موشکی آنها را تشخیص دهیم. در بین این صحبتها بود که آنها دومین موشک خود را به سوی ما پرتاب کردند. با دیدن موشک دستور شلیک به سوی موشک را دادم ولی به خاطر سرعت بالایی که موشک داشت عملاً این کار بیفایده بود.
موشک وارد بدنه ناوچه شد از محل پرتاب موشک گذشت و دست آخر در موتورخانه منفجر شد. با این انفجار 25 ترکش به بدن من اصابت کرد و اولین چیزی که بعد از اصابت دیدم روی کفشم بود که حدود 5 سانتی متر شکافته شده بود ولی متوجه زخمی شدن بقیه جاهای بدنم نشدم. ناو سروان زارع نعمتی که جانشین من بود از ناحیه گردن مورد اصـابت ترکش قرار گرفت و دست خود را از نرده پله ناوچه گرفت و روی پله نشست و در همان جا به لقاءالله پیوست. من وارد پل فرماندهی شدم تا اوضاع ناوچه را بررسی کنم. با اتاق مخابرات تماس گرفتم، تماس قطع بود و بعد با اتـاق عملیات تماس گرفتم ولی متاسفانه تمام ارتباطها قطع بود و موتورخانه از کار افتاده بود.
از پل فرماندهی بیرون آمدم و در سینه ناوچه در کنار توپ ایستادم. خدا رحمت کند افسر عملیات ناوچه جوشن، شهید بزرگوار ابراهیم حرآبادی که از راه سید و گفت: ناوچه از ناحیه موتورخانه مورد اصابت قرارگرفته است. به او گفتم: به افسر مهندس بگو میزان صدمات وارده را اعلام کند تا بتوانیم از وارد شدن خسارات بیشتر به ناوچه جلوگیری کنیم. سومین موشک از نوع استاندارد بود که به سوی ما شلیک شد و پرسنل قهرمان ناوچه جوشن با اجرای آتش سعی در انهدام آن داشتند، ولی موفق نشدند و موشک به پل فرماندهی اصابت کرد و من به همراه چند نفر از پرسنل به آب پرتاب شدیم.
بلافاصله موشکهای چهارم و پنجم هم به ناوچه اصابت کرد و دود و آتش آن را فرا گرفت. به پرسنلی که روی ناوچه بودند گفتم تا خود را داخل آب بیندازند. تعدادی از بچهها که رمقی در تن داشتند به دوستانشان کمک میکردند تا آنها را به داخل آب بیندازند ولی آنهایی که شهید شده بودند با ناوچه جوشن به دل خلیج همیشه آبی فارس رفتند تا حماسه جاوید جوشن برای همیشه ماندگار باقی بماند.
زمانی که در داخل آب بودیم به کمک تعدادی از پرسنل ناوچه جوشن سعی کردیم تا کلیه عوامل را که در داخل آب بودند دور هم جمع کنیم. افسر برق ناوچه که در یک مایلی من بود توانسته بود هشت نفر را جمع کند و من هم هفده نفر را در کنار خود جمع کرده بودم و برای این که جریان آب ما را از یکدیگر جدا نکند به بچهها دستور دادم تا کمربندهای خود را باز کنند و با یکدیگر گره بزنند تا بتوانیم جمع خود را حفظ کنیم. بیشتر نگرانی ما از این بود که درآن منطقه کوسه خیز با توجه به مجروح بودن تعدادزیادی از پرسنل از خطر حمله کوسهها در امان بمانیم.
•پیشنهاد پناهندگی
خوشبختانه پرسنل من همه متعهد و مومن بودند و طی تحقیقاتی که بعد از این حادثه انجام دادم متوجه شدم که من در این ماموریت با پرسنل نمونه نیروی دریایی همراه بودم. با این وجود آمریکائیها به ما پیشنهاد کردند که هر کدام از ما میتواند پناهنده سـیاسی بشود و حـتی اگر بخواهد میتواند همراه خانواده خود در آمریکا زندگی کند. من با پرسنل ناوچه در همان پل فرماندهی یک جلسه اضطراری تشکیل دادیم و همگی به اتفاق گفتند: به هیچ وجه تسلیم نخواهیم شد و غیرت و شکوه و جوانمردی ایرانی و عظمت و پرچم سه رنگ ایران اسلامی را فدای ترس و زندگی در غرب نخواهیم کرد و مـکتـبـی که درآن شـهادت دارد، اسـارت نـدارد. آن روز (29 فروردین) اولیـن روز مـاه مبـارک رمضـان بود و همه روزهدار بودند و شب قبل از آن هم به دلیل شرکت درعملیات تا صبح تلاش میکردند و بیدار بودند و بعد از آن هم حمله ناوهای آمریکایی پیش آمد. با این که بیشتر افراد مجروح بودند و چندتایی هم شهید اطراف ما بود، همگی روحیه بالایی داشتند و در طول پنج تا شش ساعتی که ما در آب بودیم، تمام مدت با خدای خود نجوا میکردیم و شور و حال الهی داشـتیم. به روح بلند شـهید ابراهـیم حـرآبـادی درود میفرستیم این شهید گرانقدر به قدری متدین بود و مسـئولیت پذیر که خود به تنهایی سـرپرستی چندین خانوار محروم و بدون سرپرست را به عهده داشت. و این شهید حقیقاٌ یک نمونه بارز از افسران شجاع و ایثارگر بود.
•نجات بازماندگان
نزدیک غروب یک فروند از بالگردهای نیروی دریایی محل ما را پیدا کرد و همراه با یک فروند هاورکرافت برای نجات ما آمدند. موقع عملیات نجات به قدری هوا تاریک بود که بعد از جمع آوری افراد، در پایگاه متوجه شدم که سه نفر از پرسنل داخل آب جا ماندهاند. فردای آن روز بالگرد مجدداً به سراغ همان ناحیـه رفت و توانـست آن سه نفر را پیدا کند. پس از انتقال آنها به پایگاه پیش آنها رفتم و وضعیتشان را جویا شدم و پرسیدم که در خلوت و تنهایی شب وسکوت دریا، زمان برایشان چگونه گذشته است و آنها در جوابم گفتند: تا صبح قرآن و دعا میخواندیم. از آن واقعه تلخ سالها میگذرد ولی من از آن زمان تا کنون با خودم عهد بستهام که نگذارم خون شهدای ناوچه جوشن و حماسه جاوید پرسنل متعهد و غیور این ناوچه به فراموشی سپرده شود.
ارسالی از روابط عمومی نیروی دریایی ارتش
*در جواب اخطار و تهدید فرمانده ناوگان آمریکایی گفتم: اینجا خلیج فارس است و شما حق هیچگونه دخالتی در امور کشور ما را ندارید و لازم است منطقه را ترک کنید
* آمریکاییها که از متوقف کردن ناوچه جوشن ناامید شده بودند، اولین موشک پس از آخرین مکالمه را در ساعت 30/12 به طرف ما شلیک کردند که توانستیم آن را حدود 200 یارد از ناوچه منحرف کنیم
*با نزدیک شدن بالگرد آمریکایی به ناوچه جوشن دستور شلیک دادم و بالگرد مورد اصابت قرار گرفت و سقوط کرد
*دومین موشک شلیک شده آمریکاییها وارد بدنه ناوچه شد، از محل پرتاب موشک گذشت و دست آخر در موتورخانه ناوچه جوشن منفجر شد که 25ترکش آن به بدن من اصابت کرد
*براثر اصابت موشکهای سوم، چهارم و پنجم، من و تعدادی از افسران ناوچه جوشن به آب پرتاب شدیم و خاطرم هست که 17 نفر را در آب کنار خود جمع کرده بودم
*پرسنل روزهدار ناوچه جوشن با زدن دست رد به سینه آمریکاییها و پاسخ منفی به پیشنهاد پناهندگی به آنها، غیرت و شکوه و جوانمردی ایرانی و عظمت مکتب اسلامی را به نمایش گذاشتند.
منبع: روزنامه جمهوری اسلامی