به گزارش دفاع پرس، خیلی ساده و معمولی در میان مردم بود و مثل همانها زندگی میکرد. اصلا در چهرهاش نمیخواندی که یک رزمنده است. غیر از دوستان صمیمیاش کسی باورش نمیشد که در مقابل خونخوارترین دشمنان اسلام برای دفاع از حریم ائمه(علیهمالسلام) بجنگد. از یک جوان بیست و چند ساله اینقدر شجاعت و شهامت بعید بود اما حالا که نیست، همه میگویند شهادت بهترین پاداش او بود.
سلام بر وادیالسلام
تازه امروز برادرش برای شرکت در مراسم تشییع و تدفین او به نجف رفته. این توفیق زیارت نصیب پدر و مادرش نشده و نتوانستهاند در آخرین لحظات خاکسپاری روی جوانشان را ببینند. فکر نمیکردند باید برای آخرین دیدار با محمدهادی گذرنامهشان را حاضر کنند. هرچند شاید اگر گذرنامه هم داشتند، داغشان تازهتر میشد. پیکر شهید ذوالفقاری همانند مرادش، حضرت علیاکبر(ع) قطعه قطعه شده بود. این جنایت را کامیونی که با پنج تن مواد منفجره قصد حمله به حرم آلالله در شهر سامرا را داشت، مرتکب شده بود. یاد روزهای روضه افتادم. «فقطعوه بالسیوف اربا اربا». حالا مداح هم دارد روضه میخواند. چه به روز پدر شهید میآید با شنیدن اینها؟ مادر شهید با یاد هادی چه میکند؟ فقط همینقدر متوجه شدم که این اسوههای صبر، خودشان را با یاد صبر زینب کبری(س) آرام کردهاند. وصیت کرده بود که در وادیالسلام به خاک سپرده شود و پدر و مادر هم به وصیت فرزندشان عمل کردند. شاید میدانند که هادی در کنار امیرالمومنین(ع) آرامتر است. شاید هم قربانی خود را پس نمیگیرند. آنچه در راه خدا دادهایم، بازگشت ندارد.
هادی به یادت هستیم
برنامه امروز را دوستانش که بسیجیان مسجد موسی بن جعفر(ع) در خیابان غیاثی هستند تدارک دیدهاند. این محله، یکی از محلههای قدیمی و اصیل تهران است. بچههای محل برایش سنگ تمام گذاشتهاند؛ از فضاسازی در مسجد و اطراف تا تکریم خانواده شهید. محراب مسجد با یک بنر بزرگ که تصویر شهید ذوالفقاری در کنار آن خودنمایی میکند، تبدیل به سن شده. با اینکه سخنران مشغول ذکر فضایل شهداست اما من در عالم خودم هستم. محو تصویر شهید شدهام و در افکار خودم فرو رفتهام. روی خنده همیشگی و زیبای محمدهادی قفل شدهام.
منبع:همشهری پایداری