«به سوی ایران» گزارشی از ایثارگری رزمندگان اسلام در جبهه‌های حق

یکی از مظاهر تمدن دفاع است. ملتی که به دفاع از خود، جامعه و انسانیت بیشتر توجه می‌کند، متمدن است. دفاع از مظلوم، هرکجا که باشد و جنگ با ظالم، هرکسی که باشد، از علامات و نشانه‌های تمدن است و این شعار اسلام است «از مظلوم دفاع کن!»
کد خبر: ۱۱۰۹۵
تاریخ انتشار: ۱۹ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۶:۰۱ - 08February 2014

«به سوی ایران» گزارشی از ایثارگری رزمندگان اسلام در جبهه‌های حق

به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، «به سوی ایران» شرحی از دلاوری، ایثارگری، فداکاری و جانفشانیهای رزمندگان اسلام در جنگ نابرابر با دشمنان کور باطن بعثی است.

بدیهی است ثبت و انتقال خاطرات رزمندگان اسلام، از سویی باعث خواهد شد تا نسل آینده با غرور و مباهات به دفاع مقدس ملت، ارتش و نیروهای رزمندهاش بنگرد و از سوی دیگر، مانع از بین رفتن واقعیتها و حقایق از سوی نااهلان و ناآشنایان به امور دفاع مقدس شود.

در بخشی از این کتاب میخوانیم

بند پوتینهایم را محکم بستم و حرکت کردیم. تعداد ۱۳ سنگر نگهبانی داشتیم که باید سرکشی میشدند. سنگر نگهبانی شماره دو و سه به دلیل حساس بودن موقعیت، بیشتر از سه متر با هم فاصله نداشتند؛ اما آنچه در این موقعیت توجه مرا جلب کرد، یک دستگاه بیل مکانیکی بود که مورد اصابت خمپاره و تیر مستقیم دشمن قرار گرفته و از کار افتاده بود. وقتی به بیل آن نگاه کردم، درست مثل آبکش سوراخ سوراخ شده بود. یک لحظه به این فکر فرو رفتم که این تیرها و ترکشها با بدن ضعیف انسان چه میکند؟

اولین حضور در خط مقدم، اولین تجربههای جنگ، سربازان ایثارگر در نبرد تن به تن با دشمن، مأموریت شناسایی، سنگر سرباز عراقی، بمباران شیمیایی و جزیره جهنمی از جمله بخشهای مهم این کتاب است.

همچنین نگارنده در بخش پایانی این کتاب آورده است:

دست و پایم بیحس شده بود مثل آدمهای مسخ شده بیحرکت ایستاده بودم و به این میاندیشیدم که درست در لحظهای که فکر میکردیم تا رهایی راهی نیست، اینها از کجا پیدایشان شد؟ ناگهان با صدای فریاد یکی از آنها که میگفت: «تعل تعل» به خود آمدم. دستها را روی سر گذاشته و جلو رفتیم. من و محمود از همه جلوتر بودیم.

نمیتوانستم تصمیمی بگیرم و فقط چشم به جلو دوخته بودم. یکی دیگر از آنها از داخل یک سنگر خارج شد و بطرف ما آمد. هنوز چند قدم بیشتر به ما نزدیک نشده بود که چشمهای ما به عکسی از حضرت امام خمینی (ره) که روی سینهاش نصب شده بود افتاد. محمود فریاد زد «الایرانی الایرانی» عراقی آر. پی. جی به دست پرسید: «الایرانی؟» محمود دوباره فریاد زد: «الایرانی» سربازانی که ما را در کمین نعل اسبی غافلگیر کرده بودند، بلند شدند و به طرف ما آمدند. ما را در آغوش گرفته و غرق در بوسه کردند.

باور کردنی نبود. آنها ما را به طرف استخری راهنمایی کردند. بچهها داخل آب پریدند و خود را شستشو میدادند. یکی از آنها که زخمهای مرا دید نگذاشت به داخل آب بروم و گفت نباید به زخمهایتان آب بخورد. البته او نمیتوانست خوب فارسی صحبت کند و بیشتر با زبان اشاره منظور خود را میفهماند.

پس از چند لحظه جوانی با محاسن بلند و لباس سپاهی از داخل سنگر بیرون آمد و به زبان فارسی- که مشخص بود ایرانی است- شروع به خوش آمد گویی از ما کرد. ایشان توضیح دادند که: «ما لشگر بدر سپاه پاسداران هستیم و این برادران، عراقیهای مقیم ایرانند.

دشمن از امروز صبح پس از تخریب ساختمانها و تأسیسات شهر گیلانغرب، شروع به عقب نشینی کرده است. ما تا امروز عصر گیلانغرب را پاکسازی خواهیم کرد. سپس سوال کرد: شما چطور خود را به اینجا رساندهاید؟» محمود مشغول توضیح دادن شد. یکی از برادران که پوست هندوانه خوردن بچهها را دیده بود، داخل سنگر رفته و یک کارتُن پُر از تُن ماهی آورد. بچهها هر کدام چند تایی برداشتند و پس از مدتها توانستند خوب غذا بخورند.

لازم به ذکر است: «به سوی ایران» به همت انتشارات سازمان عقیدتی ارتش جمهوری اسلامی در ۳۰۰۰ نسخه و به قلم حسن طغرایی در دسترس علاقمندان این حوزه قرار گرفته است.

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار