در میعادگاه منتظران شهادت بر آذری‌ها چه گذشت؟

مدرسه‌ی المهدی سوسنگرد، که به نام پایگاه المهدی لقب گرفته بود، مقر نیروهای آذربایجانی در سال اول جنگ به‌شمار می‌رفت. این پایگاه با وجود کوچک بودن و امکانات بسیار ناچیز خود، مردان بزرگی را در دل خود جای داده بود.
کد خبر: ۶۰۴۳
تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۹۲ - ۱۱:۳۸ - 13November 2013

در میعادگاه منتظران شهادت بر آذری‌ها چه گذشت؟

به گزارش خبرگزلری دفاع مقدس از آذربایجان شرقی، پایگاه المهدی از همان روزهای نخست جنگ که اولین گروه از پاسداران تبریز به جبهه رفتند، توفیق حضور نیروهای آذربایجانی را نصیب خود کرد. اولین فرمانده نیروهای آذربایجانی در جبهه سوسنگرد، "نادر برپور" بود که در 2 آبانماه 1359 هنگام شناسایی مواضع دشمن در حوالی دهلاویه به دست بعثیهای متجاوز اسیر شد و پس از مدتی زیر شکنجه به شهادت رسید. نادر جوانی جسور، پر جنبوجوش و دوستداشتنی بود که شهادت زود هنگامش اجازه نداد، توان نظامی خود را به نمایش بگذارد، هرچند در آن مدت اندک، نامش پرآوازه شد.
 
پس از نادر برپور، فرماندهی نیروهای آذربایجانی به علی تجلایی سپرده شد. تجلایی از پاسداران خوشنام و شناخته شده تبریز و از قابلیتهای نظامی بسیار بالایی برخوردار بود. نقش او در حماسهی آزادسازی سوسنگرد هیچ وقت از صفحات تاریخ مقدس محو نخواهد شد. جسارت و شجاعت علی در این حماسهی ماندگار حتی فرماندهان دشمن را نیز در حیرت فرو برد.
 
پایگاه المهدی، مدرسه یک طبقهای بود که نیروها در کلاسهایش زندگی میکرده و غم و شادیهایشان را با هم تقسیم میکردند. نیروهای مستقر در آن جا به نوبت، 24 ساعت در خط مقدم بودند و 24 ساعت برای استراحت برمیگشتند مقر. آنها مسافت بین خط مقدم و سوسنگرد را با یک دستگاه آهو رفت و آمد میکردند.
 
نمازخانهی پایگاه در گوشهای قرار داشت که یک در آن به حیاط پایگاه باز میشد و یک در هم به مقر گروه شناسایی جبههی سوسنگرد، که مرکب از نیروهای اصفهانی، شیراز، اهواز و تبریز بودند. شبهای جمعه وعدهگاه نیروهای سوسنگرد این نمازخانه بود؛ دعای کمیل میخواندند، عزاداری میکردند و ... آذربایجانیها به سبک و سیاق خود عزاداری کرده و دستههای عزاداری راه میانداختند، "شاخسی واخسی" میزدند. شهیدان حسین توانا، مهدوی، جاننثار و ... از پیشتازان این مراسم بهشمار میرفتند.
 
پایگاه در ابتدا حمام نداشت، بعدها اتاقکی را در گوشهی حیاط به شکل حمام درآوردند. هرکس که عازم خط مقدم بود آنجا غسل شهادت میکرد و بعد میرفت.
 
نیروهایی که به جبههی سوسنگرد میآمدند معمولاً دو ماه به دوماه یا اندکی کمتر و بیشتر تسویه حساب کرده و به شهر و دیار خود برمیگشتند. اما تعدادی بودند که کادر ثابت پایگاه المهدی بودند. افرادی مثل ناصر امینی، مصطفی الموسوی، حسین خیاط، مصطفی موسوی و ...
 
محاصرهی سوسنگرد که شکسته شد، علی تجلایی به تبریز بازگشت و مدت کوتاهی فرهودی نامی مسئولیت نیروهای المهدی را برعهده گرفت، اما خیلی زود جایش را به یکی از نیروهای مطرح و شناختهشدهی سپاه، یعنی "ناصر بیرقی" داد. ناصر و نیروهایش با طراحی عملیاتهای ایذایی خواب دشمن را برمیآشفتند.
 
عید سال 1360 از راه رسید. رزمندهها به فراخور حالشان، نوروز را گرامی داشتند و توی پایگاه المهدی و سنگرها سفرهی هفتسین چیدند و ... .
 
از دیگر نیروهای مطرح پایگاه المهدی یکی هم "علیاکبر دانشور" بود. او با اینکه در ابتدا در کسوت یک راننده به جبهه رفته بود، اما بهخاطر آمادگی روحی و جسمیاش در جبهه ماندگار شد. در همهی کارها کمک حال رزمندهها و فرماندهان بود.
 
در سوسنگرد همهی فرماندهان و رزمندگان بومی سوسنگرد مثل "حاجدیر جاسمپور" و "امیدوار" او را به نام میشناختند. مسئولیت پشتیبانی پایگاه المهدی را برعهده داشت. زمانیکه برادر "بشردوست" فرمانده سپاه سوسنگرد بود، مدتی هم جانشین تدارکات سپاه سوسنگرد شد.     
 
از دیگر مردان بلندنام این پایگاه یکی هم "مصطفی الموسوی" است که نامش با سوسنگرد گره خورده است او مسئول مخابرات پایگاه المهدی بود. وقتی ناصر بیرقی فرمانده نیروهای آذربایجان در سوسنگرد، حوالی آبانماه 1360، روی مین رفت و هردو پایش قطع شد، مصطفی الموسوی فرمانده نیروهای آذربایجانی شد.
 
سوسنگرد و در دل آن پایگاه المهدی، حدود یکسال و اندی محل استقرار نیروهای آذربایجانی بود. هرجا میرفتند دوباره برمیگشتند همانجا. آنها در روزهای غربت و مظلومیت دفاع مقدس، در عملیاتهای متعددی مثل امامعلی (ع)، شهید مدنی و ... شرکت کردند.
 
عملیات طریقالقدس که پایان یافت، "علی تجلایی" بار دیگر فرماندهی نیروهای آذربایجانی را برعهده گرفت. بازگشت او میان رزمندهها شور و نشاط دوباره به اردوگاه نیروهای آذربایجانی بازگرداند.

از عملیات فتحالمبین، آذربایجانیها از سوسنگرد با همهی خاطرات تلخ و شیرینش خداحافظی کردند، ولی همچنان نام و یادشان آنجا زنده است. هنوز هم از در و دیوار مسجد جامع سوسنگرد، صدای سوزناک مهدوی  شنیده میشود:
 
 ای کاش دهییدی گوزومه مشکهدهین اوخ
بومشکه دهین اوخ منی مایوس ائلدی چوخ!
 
هنوز هم سوسنگردیها، بچههای تبریز را به نام میشناسند. هنوز صدای اذان حسین شمعچیان از گلدستههای مسجد سوسنگرد به گوش میرسد.
نظر شما
پربیننده ها